اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم موضوعات مورد بحث در این جلسه:
* حقیقت ولایت
*ولایت عامه تکوینی
*مظهر ولایت
*زمین بدون ولی خداوند نمیماند
*حکم بقاءِ بر میّت
*تشخیص عرفان حق از باطل
*عرفان باطل
*عرفان حق
*حسن ختام
حقیقت ولایت
حقیقت ولایت از اسامی خداوند است و اهل عرفان معتقدند و میگویند که اسامی خداوند برای ظهور خودشان با یک مظهری همراه هستند.
مظاهر اسماء الهی عبارتند از؛ آن حقایق و آن موجوداتی که آن نام خداوند را آشکار و ظاهر میکنند. و یکی از اسامی خداوند ولی است و خداوند ولی مؤمنان است «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُ»[۱] تنها ولی حقیقی خداوند است.
ولایت عامه تکوینی
خب این ولایت الهی باید در عالم، سریان داشته باشد و جریان داشته باشد. ولایت به لحاظهای مختلف تقسیمات مختلفی دارد؛ یکی از تقسیمات ولایت را گفتند ولایت عامه تکوینیه است. ولایت عامه تکوینیه یعنی اینکه خداوند با تمام اشیاء است و هیچ چیزی نیست که خداوند با او نباشد و وجودش با حقایق و موجودات واقعی معیت قیومیهای است که قوام هستی اشیاء به او است. بنابراین؛ این ولایت الهی که با همه اشیاء است باید به منزلهی روح برای آن اشیاء و آن حقایق و وقایع است. یعنی ولایت به منزله روح برای عالم است، همانطور که موجودات زنده با روح زنده هستند با ولایت الهی برپا هستند و الا نابود میشوند و به عدم میپیوندند.
مظهر ولایت
خوب این ولایت مظهر میخواهد، چون ولایت بهمعنای روح است و منشأ زنده بودن است از همینجا میشود نتیجه گرفت که ولی حامل اسم ولایت الهی و مظهر اسم ولی؛ باید همیشه زنده باشد از همینجا است که هیچوقت ولی خدا در عالم هستی مُرده نیست بلکه زنده است و ولی همیشه باید زنده باشد. و برای همین است که اولیا ممکن است غائب باشند ولی زنده هستند. غیبت آنها بهخاطر وجود نقصی است که در انسانها وجود دارد و الا آنها زنده هستند و حاضر هستند. آنها بهمنزله روح هستند برای عالم هستی. بنابراین همیشه آنها باید باشند و این روایت امیر المؤمنین در نهجالبلاغه به این مسئله اشاره دارد: هیچ وقت ولیای از اولیای خدا معدوم نیستند، یا شاهد باشند یا حاضر باشد یا غایب باشند و غیابشان بهخاطر اشکالی است که در ما انسانها وجود دارد.
صفات الهی دائمی است؛ مثل خود خداوند است و دائماً سریان دارد اگر نقصی است که میگوییم آن صفت را از خدا سلب میکنیم! درواقع آن سلب به اعتبار موصوف است، به اعتبار مخلوق است. به اعتبار مخلوق است که این صفت از خدا سلب میشود. مثلاً می گوییم خدا روزی داد و روزی نداد، خدا زنده کرد و زنده نکرد، خدا اراده کرد و خدا اراده نکرد، بسیاری از این صفات قطع شدنش ناشی از قابل است، ناشی از فاعل نیست. یعنی خداوند به تمام موجودات دارد روزی میدهد، اما گاهی اوقات بعضی از موجودات بهخاطر عدم قابلیت خودشان روزی را نمیگیرند و بعد میگویند که خدا روزی نداد و روزی این نکرد و بسیاری از اینها برمیگردد به آن قابل، به آن موجود، نقص در فاعل نیست لطف و عنایت خداوند به تمام عالم سریان دارد. همین الان که ما اینجا نشستهایم علم الهی در اینجا سریان دارد و خداوند فیضش هم در اینجا سریان دارد منتها من و شما که اینجا نشستهایم قابلیت مان فرق میکند؛ بعضیها قابلیتشان بیشتر است و بیشتر میگیرند و بعضیها قابلیتشان کم است و کم تر میگیرند و بعضیها اصلاً قابلیت ندارند و نمیگیرند. فیض الهی بههمین شکل است، باران رحمت الهی همیشه در عوالم پایین سریان دارد، منتها قابلیتها فرق میکند و چون قابلیتها فرق میکند بعضیها میگیرند و بعضیها نمیگیرند، بعضیها میبینند و بعضیها نمیبینند. الان طبق آیه قرآن در و دیوار دارند ذکر خدا را میگویند ولی شما و ما نمیشنویم! چرا؟ چون گوش شنوا نداریم؛
موسی نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست [۲]
همه دارند ذکر خدا را میگویند ما نمیشنویم و فیض الهی هم همینطور است، ولایت هم همینطور است. ولایت دارد میآید و همیشه یک ولیای که مظهر نام خداوند است و ظاهر کننده نام ولایت الهی است همیشه باید باشد و زنده است.
زمین بدون ولی خداوند نمیماند
برای همین است که ما معتقدیم که هیچوقت امام و حجت الهی معدوم نیست و همیشه حاضر و زنده است بههمین خاطر ما معتقدیم که امام زمان زنده است و باید زنده باشد، برای همین ما معتقدیم که امام زمان زنده است و باید زنده باشد، برای همین ما معتقدیم که اگر یک امامی از دنیا رفت بلافاصله امام بعدی به او وحی و ابلاغ میشود که تو ولی خدا هستی. خود آن امام میفهمد اگرچه از نظر مکانی باهم فاصله داشته باشند هر امامی متوجه میشود که امام قبلی از دنیا رفت و الان بار ولایت الهی بر دوش او افتاد. اینها خودشان متوجه میشوند، امام همیشه باید زنده باشد و برای همین است که در مرجعیت گفتهاند که مرجع تقلید باید زنده باشد مرجع که از دنیا رفت هرچقدر هم مقامش بالا بوده باشد دیگر قابل تقلید نیست. اگر دوتا مرجع بودن یکی از آنها خیلی عالم بود و خیلی باسواد و مقامش بالا بود و آن یکی شخص مقامش از آن یکی خیلی پایینتر بود ولی آنهم مرجع بود، بهمحض آنکه آن مرجع بزرگ از دنیا رفت شما دیگر نمیتوانید از او تقلید کنید، نباید بگویید که علم او بیشتر بود، او تقوایش بیشتر بود… نمیتوانید اینها را بگویید، باید رجوع کنید به مرجع زنده.
حکم بقاءِ بر میّت
البته اگر مرجع زنده اجازه داد شما میتوانید بقاءِ بر میت داشته باشید آنهم برای یک نسل، نمیتوانید فرض بفرمایید مثلاً الان ما برویم از شیخ طوسی که در هزار سال پیش بودهاست تقلید کنیم! به این شکل است که مرجع بقاء بر تقلید یعنی یک نسل، یعنی مرجع شما از دنیا رفت و مرجع بعدی اجازه داد که از او تقلید کنید و این مرجع هم از بین رفت و مرجع بعدی باز اجازه تقلید داد، فقط بر شمایی که قبلا تقلید کردهاید، و آن نسلی که قبلا تقلید کردهاند. بنابراین شما اگر از یک میت تقلید میکنید باید با اجازه مرجع تقلید جدید باشد، همینطور نیست. حتی به اجازه خودمان نمیتوانیم مثلاً فرض بفرمایید یک مرجع دیگر فتوایش این است که شما میتوانید از میت تقلید کنید، خب خودش از دنیا رفت، شما میگویید چون این گفت من میتوانم پس از خودش هم میتوانم تقلید کنم! نه، اینجا نمیتوانید تقلید کنید. باید بروید سراغ مرجع زنده و بپرسید که آیا من میتوانم! چون از قبلی تقلید میکردهام میتوانم بقاء بر میت داشته باشم؟ بعد اگر او اجازه داد شما از همان مرجع تقلید که از دنیا رفته است تقلید میکنید.
بنابراین مرجع تقلید همیشه باید زنده باشد. این است که شما همیشه باید توجه داشته باشید که زنده بودن و حی بودن و ارتباط زنده داشتن اولویت دارد بر آن ارتباطهای غایبانه، ارتباطهای غیرمحسوس این ارجعیت دارد. اگر شما مثلاً فرض بفرمایید با یک مرجعی زندگی میکنید با یک ولی با یک عالم ربانی زندگی میکنید دیگر نمیتوانید بگویید که چون در مفاتیحالجنان اینطوری نوشتهاست من میخواهم اینطوری کنم، نه! اگر او گفت نه شما هم نه، اگر او گفت الان مثلاً فرض بفرمایید خدمت شما مثلاً این زیارت را نخوانید، اگر گفت الان شما زیارت شعبانیه را نخوانید، به جای آن، این را بخوانید شما باید آن را گوش کنید. در طریقت اینطوری است باید پای را در جای قدم عالم ربانی زنده گذاشت. چرا، اگر دسترسی نبود آن موقع به این رساله میتوانید عمل کنیم، اگر ما دسترسی به مرجع نداشتیم که الان از او بپرسیم، این رسالهها که نوشته شده است این مفاتیح که نوشته شده است طبق اینها رفتار میکنیم و این کتابهایی که نوشته شدهاست طبق اینها، اما وقتی دسترسی دارید آن حرفی که او میزند اولی و ارجح است بر این، بر این رساله، بر این کتاب دعا، بر این حدیث، دقت کردید؟ به شرطی که او عالم ربانی باشد. این خیلی مسئله است به خاطر زنده بودن ولیّ و شیعه در مذهب شیعه این مسئله رعایت شدهاست بهخاطر اینکه دلیل مجادله هی التی احسن آن همین است که شما باید با یک مرجعی داشته باشید که شما را حس کند، مشکلات شما را حس کند، زندگی شما را احساس کند، با جامعه و مسائل روز جامعه آشنا باشد که بتواند شما را هدایت کند، راهنمایی کند و دلیل حکمتی آن همین است که ولایت یعنی زنده بودن، ولایت یعنی روح حیات، ولایت یعنی آن سببی که باعث میشود قوام عالم هستی به آن است. مسئله بسیار مهمی است که شما از هر طرف بروید به مسئله ولایت میرسید و مسئله ولایت خیلی مسئله بسیار مهمی است، این یک مسئله.
تشخیص عرفان حق از باطل
یک سوالی هم پرسیده بودند دوستان و آن اینکه شما این عرفانهایی که هستند را تأیید صد در صد میکنید یا نه؟ عرفایی که هستند، عرفایی که معروف هستند، با اینکه روشهای آنها فرق میکند مثلاً روش عرفای کربلا و نجف با روش عرفای سامرا فرق میکرده است. روش شیخ انصاری با روش مرحوم قاضی طباطبایی فرق میکرده است، اینها دو گونه سیروسلوک داشتند. میگویند کدام یک از آنها را تأیید میکنید؟ کدام یک را رد میکنید؟ کدام درست است یا درست نیست؟ ببینید ما تقسیمبندیای که از عرفان کردیم، گفتیم عرفان دو قسم است: یک عرفان حق داریم یک عرفان باطل. هر کدام از اینها باز خود دو قسم هستند؛ یعنی عرفان حق دو قسم است، عرفان باطل هم دو قسم است. اگر عمودی نگاه کنید عرفان دو قسم است یک عرفان حق که به طرف بالا است و یکی عرفان باطل که بهطرف جهنم است. عرفان حق بهطرف بهشت است و عرفان باطل بهطرف جهنم است. عرفان باطل چه است؟
عرفان باطل
عرفان باطل آن عرفانی است که اشخاص و عرفا و مدعیان آن بهطرف خود میخوانند و پایینترین و نازلترین و پستترین آن، عرفان شیطانی است. شیطانپرستها هم یک عرفانی دارند برای خود، این پستترین نوع عرفان است که خطرناکترین است که به آن میگوییم عرفان شیطانی. اما عرفانهای دیگر هستند مثل عرفان شیطانی نیستند ولی در واقع عرفان شیطانی هستند. عرفایی که ادعا میکنند و به خود میخوانند مثل همین عرفان حلقه و عرفان اُشو و نمیدانم همین عرفانهای جریان عرفانی. اینها باطل هستند چرا؟ اینها شیطانی هستند چون به خود میخوانند، نشانه مهم آن این است که به خود میخوانند، نشانههای دیگری هم دارند ولی اصل یک نشانه مهم آن این است.
عرفان حق
عرفان حق چه عرفانی است؟ عرفان حق عرفانی است که به خود نمیخوانند بلکه به اولیاء خدا، میگویند بروید سراغ اولیاء الله و اولیاء الله را پیش میگیرند حتی اگر خود او هم ولی خدا باشد باز به خود نمیخواند بلکه به اولیاء میخواند، دعوت به اولیاء میکنند به خدا و اولیاء میخوانند اینها عرفان حق هستند مثل همین عرفانهایی که عرض کردم، مثل عرفان بحرالعلوم مثل عرفان قاضی طباطبایی مثل عرفان شیخ انصاری مثل عرفان مرحوم شاهآبادی که استاد عرفان حضرت امام بود مثل عرفان مولوی یا حافظ همین عرفانهایی که ما داریم اینها معمولاً اینطوری هستند، اینها همیشه حرف از این میزنند که وصل بشوید به پیران طریقت، به سلسله اولیاء، صحبت آنها این است. اینها عرفان حق است، ملاک آن هم همین است و ملاک دیگری ندارد. مثلاً اگر بعضیها میگویند ملاک آن این است که آنها مثلاً میگویند که شراب و اینها، اینها نمیگویند شراب، منتهی شراب اینها شراب بهشتی است پس به این ملاکها نیست ملاک اصلی آنها همین است. عرفان حق به طرف ولایت الهی میخواند، عرفان باطل به طرف ولایت نفسانی میخواند، این مهمترین نشانه است، و هر کسی شما را به طرف عرفان ولایت اولیاء خدا میخواند این عرفان حق است اما عرفان حق هم درجه دارد. همان طور که عرفان باطل که به طرف جهنم میبرد پایین پایین آن شیطان پرستی بود و بالای آن حالا شیطان پرست که نبود ولی بالاخره نوعی به شیطان میخواند، عرفان حق هم همینطور است به خدا میخواند منتهی درجه دارد، یک عرفانی است که ناب است، در اوج است و آن عرفان امام زمان(ع) است که ما به آن دسترسی نداریم و امیدواریم که در زمان ظهور به آن عرفان دسترسی پیدا کنیم. آن عرفان امام زمان است که نزد امام زمان است و عرفان ناب محمدی است. مادون این عرفان، عرفان همین عرفا است که میبینید با هم اختلاف دارند یعنی مثلاً شما سیروسلوک مرحوم بحرالعلوم را میبینید یک سیروسلوک داشته است، عرفان مثلاً سیروسلوک مرحوم قاضی را میبینید اینها یکطور داشتند، بعضی جاها هم با هم اختلاف دارند، گاهی موقعها بعضی وقتها همدیگر را تکفیر هم کردند همین عرفان حق، گاهی موقعها مثلاً گفتند: تکفیر کردند او کافر است، او کافر است، این کارها را کردند اشتباهات هم دارند یعنی گاهی موقعها اشتباهات آنها به اینجا هم میرسد ولی چون همه به طرف ولایت الهی میخوانند، بهطرف خدا میخوانند اینها عرفانهای حق هستند ولی خب اشتباه هم دارند، اشکال هم دارند. من خود مثلاً دیدم، یک عارفی را دیدم عارف خوب و بزرگی هم بود معروف هم بود خیلی عالی هم بود، اسم او را هم نمیآورم ولی دیدم یک عارف بسیار بزرگتر از خود را که از او به نظر من خیلی بالاتر بود، خیلی جلوتر بود را دیدم که میگوید آقا این کافر است، اشتباه میکنند، آنها اشتباه میکنند انشاءالله تا زمان امام، ظهور امام زمان این اختلافها برطرف بشود مثل فقه است دیگر، فقها با هم اختلاف دارند. یک فقیه میگوید که نماز جمعه واجب است، یک فقیه میگوید نماز جمعه حرام است، یک فقیه میگوید نماز جمعه تأخیری است، یکی میگوید نمازجمعه تأخیری است با اولویت به نماز جمعه، یکی میگوید که نماز جمعه واجب است با احتیاط، باید نماز را بلند بخوانید، یک عده میگویند که نه مستحب است بدون خواندن، ببینید پنج یا شش تا نظر در مورد نماز جمعه بین علما است. همه با هم اختلاف دارند.
حسن ختام
این اختلافها هیچ اشکالی ندارد ما باید به مرجع خود نگاه کنیم. بنابراین بین عرفا هم اختلاف است و شما ناراحت نشوید، نترسید از اینکه مثلاً فرض بفرمایید یک عارفی در عرفان حق، با یک عارف دیگر که او هم در عرفان حق است با هم اختلاف دارند بگویید آقا مثلاً چرا اینطوری است؟ هیچ مشکلی نمیکند چون تا زمانی که دسترسی به آن ولیّ اعظم خداوند نباشد این اختلافها است انشاءالله ایشان که بیاید این اختلافها برطرف میشود. این هم یک سوالی بود پرسیده بودند من خدمت شما عرض کنم انشاءالله که با زبان الکن خود توانسته باشم مطلب را گفته باشم.
[۱] . آیه ۹ سوره شوری
[۲] . مولوی