۲۴/۱۱/۴۰۲
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛
• مقدمه
• نزدیکی به خداوند از طریق اولیاءالله
• سنخیت کاذب
• تاثیر توبه بر گناه
• گناه مربوط به نفس
• سنخیت ظاهری
• گناه مربوط به روح
• ولایت اولیاءالله
مقدمه
تبریک و تهنیت میلاد سه نور عظیمالشأن و سه خورشید درخشان بر آسمان ولایت؛ حضرت سیدالشهداء سلاماللهعلیه و ماه منیر بنیهاشم، ابوالفضل عباس علیه السلام و امام سجاد سلام الله علیهم جمیعاً را تبریک عرض میکنیم و از خداوند متعال میخواهیم که از برکات وجود این انوار مقدسه زندگی ما را روحانیتر، نورانیتر و معنویتر بگرداند. (ذکر صلوات).
نزدیکی به خداوند از طریق اولیاءالله
در ادامه بحثمان که بحث بسیار مهم و ارزشمندی است که باید همیشه سرلوحه فکر، تفکر و جهانبینی ما باشد و آن این است که ما موظف هستیم و عاشق این هستیم که خودمان را به اولیای خداوند و خداوند نزدیک کنیم؛ از طریق نزدیکی به اولیای او و عرض شد که یکی از راه ها، تشبه است.
و همانطور که گفته شد معنای ولایت یک کلمهای است که در زبان فارسی ترجمه ندارد. اگر ما بخواهیم معنای ولایت را بفهمیم باید یک معنایی که همراه آن معنا تقرب، محبت، تشبه، همبستگی و وابستگی و معرفت در سنخیت اینها را که با هم جمع کنیم معنای ولایت میدهد و ما عاشق این هستیم که این ولایت و عشق به خداوند و اولیای او در ما روزبهروز شعلهور شود و محبت و ولایت و عشقی حقیقی شود. عشق واقعی که عشق به اولیا است تبدیل به عشق حقیقی شود و در آن زمان عاشق به لقاء و وصال معشوق میرسد و به سعادت حقیقی و سعادت ابدی؛ چون سعادت حقیقی یعنی سعادت ابدی و انشاءالله به آن مرحله نائل میشوید.
سنخیت کاذب
خب در بحث از سنخیت عرض شد که سنخیت کاذب داریم، محبت کاذب داریم و عشق کاذب داریم و مشخصاتش را هم گفتیم که چه عشقی عشق کاذب است و چه عشقی دروغین است و گفتیم که عشق واقعی آن عشقی است که عشق به اولیای خدا است و این تبدیل به عشق حقیقی می شود. باز لازم است در این مورد یک مقدار بیشتر توضیح دهیم چون این بحث در قسمت فراز آخر بحثمان در نوبت قبل بود.
و آن این است که ما گاهی مواقع به افرادی علاقهمندی میشویم و خیال میکنیم که این علاقه، علاقه الهی است! جلسه قبل توضیح دادیم؛ در بحث مقولات ثلاث اگر یادتان باشد گفتیم چند نوع مقولات داریم؛ یکی از مقولات ثلاث عبارت است: از دنیا و برزخ و آخرت. این سه مقوله که هر کدام از اینها یک توابع و لوازمی دارد. عالم دنیا همین عالم ظاهر است، عالم جسم و جسمانیت و عالم بهاصطلاح ماده بههمین اصطلاح خودمان در زبان انسانها نه بهمعنای اصطلاح فلسفی، ماده به معنای همینکه در زبان مردم جاری است این عالم عالم مادی است، عالم دنیا است، عالم ظاهر است و عالم تظاهرات. یک عالمی داریم که عالم معنا و عالم حقیقت و عالم ابدیت و عالم حقیقی است، عالم روح در معنا بهمعنای حقیقی کلمه است که آن عالم خداوند و عالم اولیاء و فرشتهها و ملائکهالله است. عالم خدا، سرزمین خدا دارالسلام یعنی خانه سلامت و خانه خدا، آنجا سرزمین خدا است، سرزمین ابدیت است و سرزمین معنویت است. بین این دو عالم، عالم برزخ است که عالم نفس است عالم صور مجرده، عالم صورتها که نمونه آن همین عالم خواب است، عالم خواب ما نمونه کوچکی از عالم برزخ است. ما این سه عالم را بهطورکلی داریم، آنچه که در دنیا برای ما اتفاق میافتد مربوط به دنیا است و یکسری حوادث در عالم برزخ برای ما روی میدهد و یکسری از حوادث در عالم آخرت روی میدهد، اگر شما یک شخصی را فقط بهخاطر امور دنیایی دوست داشته باشید و اگر شما در امور دنیایی خداینکرده خلافی انجام دهید یا در امور دنیایی کار خیری انجام دهید طبق قانون خداوند در همین دنیا نتیجهاش را میگیرید. یعنی در همین دنیا اگر گناهی انسان انجام دهد که مال دنیا باشد در همین دنیا انسان مجازات میشود. و اگر در این دنیا بهخاطر دنیا کار خوبی انجام دهد در همین دنیا نتیجهاش را میگیرد اما اگر این کاری که کرده مربوط به امور عاطفی و مربوط به امور نفسانی باشد در عالم برزخ نتیجهاش را میگیرد و اگر مربوط به عالم قلب و روح باشد در عالم آخرت نتیجه اش را میگیرد. چرا؟ چون جسم ما از مقوله دنیا است، نفس ما از مقوله برزخ است و روح ما از مقوله آخرت است. کار روحانی نتیجهاش در آخرت دیده میشود کار نفسانی نتیجهاش در برزخ دیده میشود کار دنیایی و جسمانی نتیجهاش در همین دنیا دیده میشود در یک روایت داریم که فاطمه زهرا سلام الله علیها به شیعیان شان فرمودند: شما به فکر عالم برزخ تان باشید، قیامت تان با ما! این سوال است که یعنی چی قیامت شما با ما؟! چون حضرت میخواهد بفرماید که محبت اهلبیت عشق به اهلبیت از مقوله چی است؟ از مقولهی روح است، از مقولهی عقل است. ولایت از مقولهی عقل است و عقل و روح و قلب مربوط به آخرت است و مربوط به ابدیت است. زمان اینها هم همینطور است؛ به مدت دنیایی میگویند زمان، به مدت برزخ میگویند دهر، به مدت عالم آخرت میگویند سرمد، هرکدام از این زمان ها و مدتها و این مدتها بر آن مدت پایینی احاطه دارد؛ یعنی کسانی که در عالم ملکوت و عالم دهر هستند نسبتبه زمان اشراف دارند گذشته و حال را در عالم زمان متوجه میشوند و کسانی که درعالم سرمد هستند آنها نسبتبه عالم دهر اشراف دارند. این بحث کمی فلسفی است که بنده نمی خواهم وارد شوم.
لذا فرمودند که چون ولایت مربوط به قلب است؛ اگر قلب شما با اولیای خدا باشد ممکن است در دنیا یک خلافهایی مربوط دنیای انجام دادهشده باشید که در همین دنیا نتیجهاش را میبینید. لذا بسیاری از اولیای خدا در دنیا از بیماریها و از سختیها و از مشکلات دنیا ناراحت نمیشوند، بلکه خوشحال میشوند چرا؟ چون میگویند اگر ما در دنیا دچار مصیبتی شویم، معلوم است داریم پاک میشویم مربوط به گناهان و خطاهایی است که در این دنیا انجام دادهایم، خطاهای کم و سهوی که در این دنیا انجام دادهاید حالا با مریضی با تصادف با بیماری و فقر… با این مشکلات گناهان شما پاک میشود. لذا اولیاالله از مشکلات دنیایی نه تنها نمیترسند و فرار نمیکنند بلکه استقبال هم میکنند ما در حال بعضی از اولیاء داریم که گفتهاند که ما به مقامی رسیدهایم که درد و بیماری را بر سلامت ترجیح میدهیم ما به مقامی رسیدهایم که فقر بر ثروت را ترجیح میدهیم، به مقامی رسیدهایم که مرگ را بر زندگی را ترجیح میدهیم. بعضی از اولیاء این کلمات را فرمودهاند: مثل جناب جابر که خدمت امام باقر علیه السلام رسید اینها را عرض کرد و امام جواب کاملتری به او داد.
پس اینها کسانی هستند که دنیا را محل پاک شدن میدانند. اگر خدایی نکرده گناه از ظاهر بگذرد و روح و نفس برسد این گناه در دنیا پاک نمیشود! باید در برزخ پاک شود.
تاثیر توبه بر گناه
اگر گناهی از ظاهر بگذرد و به روح و نفس برسد این گناه در دنیا پاک نمیشود! مگر با توبه. البته با توبه همه گناهان بخشیده میشود، هیچ گناهی نیست که با توبه پاک نشود. یعنی اگر کسی هزاران نفر را هم کشته باشد و در دنیا توبه کند و در صدد جبران باشد خداوند میبخشد، هیچ گناهی نیست که بخشوده نشود همه گناهان در دنیا با توبه بخشیده میشوند. بنابراین هیچکس نباید ناامید شود هیچکس شمر هم تا زمانیکه زنده است نباید ناامید باشد، هیچکس تا زمانیکه زنده است طبق آیات قرآن نباید ناامید شود. شما صبح که از خواب بیدار میشوید خیلی خوشحال باشید بدانید که خداوند شما را دوست داشته است او به شما یک روز دیگر فرصت داده است که توبه کنید تا در دنیا هستید. خداوند به ما لطف کردهاست و فرصت توبه را داده است و بعضیها آنقدر خبیث و پلید میشوند که در دنیا فرصتی که پیدا میکنند این فرصت را برای گناه کردن میگذراند. صبح که بیدار میشوند میگویند خب الحمدلله امروز صبح میخواهیم برویم دادگاه و سر فلان شخص کلاه بگذاریم و پرونده را به نفع خودمان تغییر دهیم! اینها مسئلهشان فرق میکند.
گناه مربوط به نفس
اگر گناه مربوط به نفس باشد مثلاً حسادت، مثلاً تکبر یک موقع هست که شما یک خطایی انجام داده و زده شیشه یک شخص را شکونده یا مال یک شخص را بهاشتباه خوردهاید با رد مظالم و جبران های دنیایی حل میشود. اما حسادت؛ اگر کسی در قلبش حسادت باشد، اگر کسی در قلبش کینه باشد، اگر کسی در قلبش تکبر باشد، اینها مربوط به چی است؟ اینها مربوط به اعمال ظاهری نیست، مربوط به نفس انسان است. اینها در برزخ پاک میشود با عذابهای برزخی با مشکلاتی که در برزخ به وجود میآیند پاک میشود با مشکلاتی که در برزخ خواهند داشت پاک میشود.
گناه مربوط به روح
اما اگر کسی از اینهم بالاتر رفت و گناه مربوط به نفس نبود، بلکه مربوط به روح او بود مثلاً بغض اولیای خدا را داشت، بغض نعوذبالله دین را داشت، بغض اهلبیت را داشت این آدم که گناهش از مرحله بدن و مرحله نفس گذشته است و به مرحله روح رسیده است این را فقط عذاب جهنم پاک میکند و حالا آن بستگی دارد که در یک شرایطی خلود؛ یعنی جاودانگی اصلاً قابلمقایسه نیست که قرآن به آن میگوید خلود، یا اینکه مدت کمی پاک میشود. اگر ایمان به خدا داشته باشد جهنم و عذاب جهنم ان را پاک میکند و بعد یک مدتی از جهنم نجات پیدا میکند و وارد بهشت میشود اگر ایمان داشته باشد! ولی اگر ایمان نداشته باشد این در جهنم عذابش بسیار بسیار طولانی است که قرآن از آن بهعنوان خلود یعنی جاویدان نام میبرد. این مباحثی که عنوان شد خیلی بحث دارد، بحث بسیارزیادی دارد و نتایج کلامی و اعتقادی خیلی زیاد میشود از آن گرفت. اگر این مطالبی که برای شما گفتم خوب برایتان جا بیفتد بسیاری از سوالهایی که جوانها و بچهها از شما میپرسند یا برای خودتان هم پیش میآید میتوانید جوابش را پیدا کنید.
سنخیت ظاهری
این بحث از آن بحثهای کلیدی است، مبحثی که الان بنده گفتهام به فرمایش امیر المؤمنین از این علم هزار باب علم باز میشود اگر روی آن خوب دقت کنید، مطالعه کنید و توجه داشته باشید و در ذهن شریفتان جا بیفتد مطالب بسیاری پاسخ داده میشود. خب حالا این را گفتهام که مقدمهای باشد یک واقعیت است که شما یک شخصی را دوست می دارید و بهخاطر امور ظاهری که زیبا است، خوشتیپ است، خوش بیان است، خوش لباس است، ازنظر آداب معاشرتی خوش اخلاق است، بعضیها ظاهرشان خیلی خوشاخلاق است وقتیکه با آنها صحبت میکنیم میگوییم که چقدر مؤدب هستند ولی وقتی با آنها زندگی میکنیم میبینیم که چقدر شمر هستند! نمونهاش همین غربیها، همین یقهسفیدهای غربی وقتیکه صحبت میکنند از حقوق انسان، از آزادی انسان، از بشریت و حقوق بشر صحبت میکنند ولی وقتیکه میرویم داخل زندگی آنها گاهیموقعها خودشان همدیگر را لو میدهند، همدیگر را افشا میکنند، میبینید که او چه جنایتکاری است! چه گانگستری است! ولی وقتیکه با آنها صحبت میکنید و میروید پیش آنها میبینید چقدر با ادب و احترام خیلی تمیز و شیک یقههای اتو کشیده، کراوات زده و ظاهر بسیار زیبا ولی باطنشان یک شیطان بسیار خبیث است. خب گاهی موقعها انسان از اینها خوششان میآید و اظهار علاقه و احساس علاقه کردن از آن علاقههای کاذب است. یعنی بعد یک مدتی هم فراموش میشود که جلسهی قبل هم گفتیم.
این سنخیت با اولیاالله زیاد مورد پذیرش نیست، بد نیست ولی خیلی مورد پذیرش نیست وقتیکه بهخاطر ظاهر کسی به او علاقهمند شوید و به او گرایش پیدا کنید این مهم نیست، این ارزش ندارد. گاهی موقعها بالاتر میروید با او زندگی میکنید میبینید که نه عجب آدم خوبی است به غیر از اینکه خیلی خوشاخلاق است است و اتفاقا آدم بسیار مهربانی هم هست به فقرا کمک میکند، به ایتام کمک میکند، دلسوز است، مهربان است به انسانها کمک میکند، به مردم خدمت میکند نه مثل آن قبلیهایی که ظاهرشان اتو کشیده است و باطنشان شیطان مثل آنها نیست! باطنش هم آدم خوبی است. میبینیم یکی نماز نمیخواند و اعتقادی به خدا و قیامت ندارد به او که میگوییم میگوید آقاجان قلبت پاک باشد! من به کسی ظلم نمیکنم، حق کسی را نمیخورم! ولی اعتقادی هم به خدا و اولیای خدا ندارد، گرایشی به دین ندارد این هم از آن کسانی است که باز ممکن است در عالم برزخ مشکل نداشته باشد تا برود در عالم قیامت، چون مَن کانَ یُؤمِنُ باللّه ِ و الیَومِ الآخِرِ نجاتدهنده قیامت است، این ایمان که مربوط به قلب است، چون قلب و روح مربوط به عالم آخرت است و ابدیت است آنجا اگر کمی نقص داشته باشد دیگه آنجا مشکل خواهد داشت.
ولایت اولیاءالله
ولایت اولیاءالله را ما باید به این مرحله برسانیم یعنی ما باید اولیاالله را با روحمان و با قلبمان با تمام وجودمان دوست داشته باشیم، نه اینکه مثلاً بگوییم که امیرالمؤمنین را دوست داریم چرا؟ چون در خانه به ما از بچگی گفتهاند که امیرالمؤمنین را دوست داریم آیا شناختی نسبتبه جنبه عاطفی و گرایش نفسانی و عقلانی به امیر المؤمنین دارید، ندارید. این یک مقدار مشکل ساز است، یا اگر برعکس، آمدید بالاتر، امیرالمومنین را دوست دارم بهخاطر اینکه میدانم آدم عادلی بوده است، میدانم آدم خوبی بوده است، به فقرا کمک میکرده است بهخاطر اینها او را دوست دارم اما به لحاظ روحی سنخیتی با امیرالمؤمنین پیدا نکردم، این هم دوباره کارساز نیست. ولایت که میگویند ولایت یعنی وابستگی، یعنی اصلاً من به او چسبیدهام، او هر کجا میرود من هم با او میروم، وابسته به او هستم یا دلبسته به او هستم این دلبستگی یعنی یک عشق و علاقه ذاتی است. این عشق و علاقه ذاتی چه طوری پیش میآید؟ این است که گفتیم در مرحله عمل سنخیت پیدا بکنید بعد در مرحله عاطفه و بعد در مرحله عقل. شناختی که سنخیت داشته باشد با شناخت امیرالمؤمنین، عقلی که با عقل امیرالمؤمنین، با روح امیرالمؤمنین وابستگی داشته باشد این میشود ولایت. عرض کردم که ما باید سنخیت و شباهت را برویم در این زمینه ایجاد کنیم، این چه موقع ایجاد میشود؟ ما در مسیر یقین که دوستان و اساتید به شما آموزش میدهند این حلقهها، ما مرحله علمالیقین داریم، مرحله عینالیقین داریم و مرحله حقالیقین داریم. این علمالیقین برای همین سه مرحله است، برای مرحله اول آن است. عینالیقین برای مرحله دوم است، حقالیقین برای مرحله سوم است. یعنی شما در مرحله علمالیقین یک سنخیت ظاهری پیدا میکنید با معصوم علیهالسلام، اعمال شما شبیه او میشود مثل او نماز میخوانید، مثل او روزه میگیرید، مثل او لباس میپوشید ولی میآید بالاتر به عینالیقین که میرسد روح شما و نفس شما شباهت پیدا میکند به مرور زمان با معصوم و اگر به حقالیقین برسید ذات شما شباهت پیدا میکند با ذات معصوم و اینجا دیگر ابدی میشود. فرمودند “شیعَتِنَا منّا خُلِقُوا مِن فَاضِلِ طینَتِنا. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳ و ۲” شیعیان ما از اضافه گِل وجودی ما هستند، این گِل یعنی همان ذات یعنی همان خمیره اولیه خلق شدند “یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا و یَحزَنُونَ لِحُزنِنا” شادی و غم آنها با ما است، مثل ما است. میگوید که چرا، جمله قشنگی میگویند، میگویند شیعیان امام زمان آنهایی که روح امام زمانی دارند غروبهای جمعه، این حالا یک لطیفه است حالا چهقدر صحت دارد یا نه؟ من نمیخواهم بحث کنم، یک لطیفه است میگویند غروب جمعه که میشود دل آنها میگیرد، چرا؟ چون در آن زمان دل امام زمان میگیرد چون آن روز جمعه انتظار فرج بود و فرج حاصل نشد. غروب جمعه که میشود دل بعضیها میگیرد، البته دل بعضیها میگیرد که فردا باید بروند سرکار و مدرسه، اینها را ما نمیگوییم، آنها که کار و مدرسهای ندارند جمعهها بعدازظهر یک حالتی به آنها دست میدهد میگویند بهخاطر این است. ولی واقعیت است یعنی حزن اهلبیت انسان را محزون میکند، غم اهلبیت انسان را غمگین میکند، شادی آنها ما را شاد میکند. برای چه ما در جشنها برای تولد این بزرگواران جشن میگیریم؟ برای چه در عزاها و در سالروزهای شهادت عزا به پا میکنیم؟ میخواهیم سنخیت پیدا کنیم نه اینکه دل ما برای آنها میسوزد، به جشن تولد صرف جشن تولدهایی که برای خانوادههای خود میگیریم، برای بچه خود میگیریم برای اقوام و فامیلها و خانواده میگیریم این از این صنف جشن تولدها نیست، این جشن تولد یک شادی باطنی و شادی حقیقی است نه مثل شادیای که ما با یک نفر یک دوستی داریم به او هم خیلی حسادت میکنیم و جشن تولد او که بشود یک هدیه هم میخریم میبریم برای او که سوپرایز کنیم او را، اما ته دل خود به او علاقهای نداریم. این طوری نیست این تولدهای اهلبیت، ائمه همه عشق است. “یَفرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحزَنُونَ لِحُزنِنا” شادی آن، این سنخیت است او که شاد میشود این هم شاد میشود. در به اصطلاح علوم رومی از این موارد زیاد شدهاست مثلاً در خاطرات افراد خیلی نوشته شده است حالا در جنگ خود ما در جنگهای دیگر اتفاقهایی افتاده است مثلاً فرض بفرمائید که یک مادری یک روزی بچه او جبهه بوده است، یکدفعه اینجا حال او بد میشود، دل او میگیرد، ناراحت میشود بیخود گریه او میگیرد، میگویند چرا؟ میگوید دل من گرفته است. بعد معلوم میشود که همان ساعت وقتی که جنازه فرزند او را میآورند، جنازه بچه او را میآورند معلوم میشود همان ساعتی که حال او بد شده بوده است بچه آنجا چه شده است؟ شهید شده است. از اینها زیاد شنیدهایم حالا من خاطرات نمیخواهم بگویم، در خاطرات این شهدا که متأسفانه متأسفانه ما خیلی ضعیف هستیم در بزرگداشت نام شهدا خیلی خیلی عقب هستیم، نسبت به همین غربیهای بیدین حتی غربیهای غیرمسلمان و حتی این کمونیستهای بیدین آنها این خاطرات جنگ و خاطرات کشته شدههای جنگ خود را خیلی خوب نگه میدارند. الان هفتاد سال از جنگ جهانی دوم گذشته است، هشتاد سال گذشته است از جنگ جهانی اول نزدیک صد سال گذشته است، درست است؟ خب شما نگاه میکنید الان مثلاً میروند هنوز که هنوز است بعضی از این کشورها که خیلی در این جنگ جهانی درگیر بودند هنوز که هنوز است به خانواده سربازهای کشته شده احترام میگذارند، به خانوادهها، به معلولهای جنگ احترامهای شدید میگذارند! ما متأسفانه اینقدر بیعرضه هستیم، اینقدر کم گذاشتیم که دختر حزباللهی ما وقتی میرود به دانشگاه میگوید چرا سهمیه شهید میدهند؟ دختر حزباللهی است! متدین هم است! میگوید چرا سهمیه شهید میدهند؟ نباید بدهند، سهمیه شهید یعنی چه؟ فرهنگ غلطی که تلقین کردند به جان ما. نمیگوید که چرا بعضی از اساتید دانشگاه بچههای خود را با پارتی میآورند به دانشگاه، که تعداد آن خیلی بیشتر است آنهایی که با پارتی بازی بچههای خود را میبرند به مراکز کار برای او شغل ایجاد میکنند کار برای او ایجاد میکنند و به دانشگاه وارد میکنند بچههای خود را، یا در مراکز تزریق میکنند پارتی بازی، هنوز که هنوز است بسیار هم زیاد است روی این حساسیت نشان نمیدهد. دختر حزباللهی دختر بیدین ما، لامذهب ما آن را کاری نداریم ولی دختر حزباللهی متدین و چادری ما میگوید چرا سهمیه برای خانواده شهدا میگذارند؟ یعنی برای شهید یک سهمیه بچه او را نمیتواند ببیند، چرا؟ چون درک نکرده عظمت یک کسی که در راه کشور خود کشته شده است، چه برسد به شهید! چون خیلیها کشته شدهاند شهید به آن معنای واقعی هم نیستند حالا رفته بوده عکس بگیرد و بیاید کشته شده است به معنای واقعی شهید نیست، البته شهید است درجه پایینی از شهادت را دارد به غیر از آن کسی است که مثل حاج قاسم و اینها بارها با جان و دل رفتهاند به مرز شهادت. یک سرباز معمولی که کشته شده است بهخاطر حقوق آن به خاطر آن رفته است سربازی که حقوق آن را بگیرد و اینها، بعد از صد سال به او احترام میگذارند چون میفهمند ولی برای ما را نگذاشتند بفهمیم بچههای خود ما را نگذاشتند که بفهمیم و فرهنگ غلط را تزریق کردند که نمیتواند این را ببیند، او را میبیند پارتی بازیها را میبیند ولی اصلاً ناراحت نمیشود، میفرماید بحث او این است که چرا سهمیه شهدا… غرض این است که بعضی از خاطرات اینها را نگه داشتند این خاطرات خیلی جالب و اینها را نگه داشتند و ما متأسفانه با اینکه یک بنیادی داریم به نام بنیاد شهید ولی متأسفانه آنطور که باید و شاید کار نشده است و خیلی کار دارد یعنی این جنگی که ما، بحث خود را خلاصه کنم میخواهم بروم سراصل مطلب، این ده سال جنگی که در ایران بود که هشت سال آن که جنگ بود و دو سال آن هم قائلههای کردستان و کجا و کجا…. این ده سال انقلاب، ده سال اول انقلاب یکی از یعنی اگر نگوییم تنها بلکه باید بگوئیم یکی از بینظیرترین جهادهای الهی در طول تاریخ بود، شاید بگوئیم تنها یعنی باید با کربلا و بدر و اینها باید آن را مقایسه کرد، خیلی عظمت داشت. خب بعضی از اینها اینطوری بود دیگر، مادر او اینجا یکدفعه میبیند حال او بد میشود و این میشود سنخیت، این سنخیتی که ما میگوییم یعنی همین یعنی روح به روح ارتباط دارد ، دل به دل ارتباط دارد، او تب میکند این هم اینجا تب میکند، این ارتباط میشود سنخیت. اینقدر علاقه روحی زیاد میشود ما از خداوند متعال میخواهیم کمک کند که ما با روح اولیاء او اینطوری ارتباط داشته باشیم. “وَالمُومِنُونَ والمومِناتُ بَعضُهُم اُولِیاءُ بَعض. سوره توبه،آیه۷۱” بعضی از آنها با هم رابطههای آنها اینطوری است بعضی از مومنین رابطههای آنها اینطوری است بعضیها نه، دو تا مومن هستند بهخاطر کار بهخاطر چه با هم ارتباط دارند ولی بعضی از مومنین اینطوری ارتباط دارند این میشود ولایت. ما در کانون به آن میگوییم عضو وابسته یعنی باید ولایت را احساس کند، فقط میگوییم و از خدا میخواهیم که ایجاد بشود. این وابستگی یعنی ولایت، این کلمه وابستگی یعنی ولایت. باید سعی کنیم این نوع ارتباطها برقرار بشود، حالا در کدام مرحله؟ قطعاً این اتفاق در مرحله بالاتر میافتد یعنی در مرحله عینالیقین میافتد. من گاهی موقعها به دوستان مسئول هم گفتم، گاهی موقعها بعضی از افراد حالا با نامه یا با پیامک یا ایمیل میدهند که مثلاً استاد ما میخواهیم با شما یک رابطه مرید و مرادی یا یک رابطه عرفانی داشته باشیم یا یک رابطه شاگرد خصوصی داشته باشیم، خدمت شما عرض کنم که نه اینطوری نیست یعنی این کار در این مرحله اتفاق نمیافتد. شما با من، نه من! با خود با هر کس با هر استادی با هر معلم اخلاقی با هر عالم ربانی خواستید ارتباط برقرار کنید باید بدانید که این ارتباط چه زمانی به مرحله ولایت میرسد؟ زمانی که با او زندگی کنی، مدتها با او زندگی کنی، او را بشناسی، از علاقه ظاهری حالا استاد علوی میآید اینجا سخنرانی میکند شاید به دل بعضیها بیفتد بگویند این چه خوب سخنرانی میکند، این سنخیت به درد نمیخورد و این سنخیتها در جاهای دیگر هم همینطور است. بعضیها علاقمند میشوند عرض کردم بهخاطر امور ظاهری فایده ندارد باید بهخاطر امور باطنی باشد یعنی چه؟ یعنی اول باید او را بشناسی، حرفهای او را بشناسی، حرفهای او را ببینی بعد بروی با او زندگی کنی با او ارتباط داشته باشی ببینی سنخیت است؟ اگر عقل به لحاظ عقلی ثابت شد که آن شخص جزء اولیاء خدا است آن موقع است که میتوانی بگویی که حالا من، و به دل تو چسبید و به دل تو نشست آن موقع میتوانی بگویی که سنخیت ایجاد شده است و اگر رفتی تحقیق کردی دیدی این آدم، آدم درستی است ولی من به او میلی ندارم اینجا اشکال از من است که من به او میل ندارم باید خود را درست کنم، اینجا است که باید خود را درست کنم. یک کسی آمد علی را شناخت، امیرالمؤمنین را شناخت، آمده بود به قصد کشتن امیرالمؤمنین، چرا؟ چون در جنگها پدر او را کشته بود و کینه امیرالمؤمنین را به دل خود گرفته است و آمده بود برای کشتن امیرالمؤمنین اما انسان عاقلی است، عقل داشت وقتی با علی روبهرو شد با منطق علی روبهرو شد با فلسفه علی آشنا شد دید این مرد، مرد بزرگی است پس چون پدر من به دست این کشته شده است، پدر من باید کشته میشد. محبت پدری، عشق پدری را گذاشت زیر پا و آمد شد شیعه علی. این درس است که انسان بهخاطر امور ظاهری به کسی علاقمند نشود و بهخاطر امور ظاهری هم با کسی بد نشود، او را بشناسد، اگر او ولیّ خدا است و من او را دوست ندارم و از دست او ناراحت هستم خود را باید اصلاح کنم. گفت:
کردهای تأویل حرف بکر را خویش را تاویل کن نی ذکر را (مولوی)
خود را درست کن، اگر آیهای در قرآن دیدی خلاف معنی است، خلاف اعتقاد تو بود برو اعتقاد خود را درست کن نه اینکه آیه قرآن را طبق عقیده خود تفسیر کنی، تفسیر به رای کنی، اینجا این را دارد میگوید. شما باید سعی کنید حقیقت را بشناسید آن عقل، بعد امور ظاهری را با آن تطبیق دهید نه که به خاطر امور ظاهری عقل خود را. اکثر این کسانی که پیرو شیاطین میشوند همین چیزها است، بهخاطر امور ظاهری علاقمند میشوند و عقل را تابع نفس میکنند، روح را تابع عواطف میکنند، روح و عقل نباید تابع عواطف شود بلکه اینها را باید تابع او کنید. لذا تا زمانی که به آن مرحله نرسیدهاید نه با استاد علوی نه با هیچ کس هیچ ارتباط سنخیتی، شاگردی، مرید و مرادی و اینها نداشته باشید. البته خب مراحل اولیاء خدا سه مرحله است، مرحله اول استاد است که در مرحله استاد، استاد کسی است که علوم را به شما آموزش بدهد، مرحله دوم پیر است، پیر و شیخ طریقت، آن کسی است که علاوه بر اینکه به شما علوم را میدهد روح شما را هم تصفیه میکند، روح شما را تغییر میدهد، جهان بینی شما را تغییر میدهد، زندگی شما را تغییر میدهد، یک جهت جدیدی به شما میدهد، حیات طیبه به شما میدهد و بعد از آن هم امام معصوم است که امام معصوم تمام هستی تو را میخرد و تمام هستی تو را تبدیل به هستی الهی میکند و رنگ الهی به آن میدهد که امیدوار هستیم خداوند انشاءالله ما را در این مسیر و مراحل موفق بدارد. انشاءالله همه شما استاد بشوید، انشاءالله همه شما عالمربانی بشوید و انشاءالله همه شما جزو شیعیانی بشوید که پیامبر فرمود: “لَولا اَنتَ یا علی لَم یُعرَفِ المُومِنونَ بَعدی” اگر تو نبودی مومنین شناخته نمیشدند
وَ أَنْتَ غَداً عَلَی الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ” شیعیان تو بر منبرهایی از نور هستند
“مُبیَضَّهً وُجُوهُهُم حَولی فِیالجَنَّهِ وَ هُم جیرانی. دعای ندبه”
شیعیان تو در بهشت همسایه من هستند، همراه من هستند و بر منبرهایی از نور قرار میگیرند، صورتهای آنها نورانی است. این توصیفی که پیامبر از شیعیان دارد، شیعه دو معنا دارد: یک معنا از شَیَعَ گرفته شده است یعنی پیروی کردن، یک معنا از شَعَعَ گرفته شده است یعنی شعاع. شیعه در دو جهت یعنی فقط پیرو نیست، شیعه گاهی جلوتر از امام میرود، آنجا که خطر است، آنجایی که باید فداکاری کند جلو میرود، میشود شعاع. خورشید شعاع آن جلوی او است، نور خورشید شعاع او جلوی آن است. شیعه پشت امام خود است پس شیعه یعنی کسی که گاهی پشت امام است، در تبعیت و اطاعت اما در خطر شعاع است و جلوی امام میرود، جلوی امام حرکت میکند و پیشاپیش حرکت میکند و خود را فدای امام میکند. انشاءالله که ما شیعه بشویم چون اگر شیعه بشویم میتوانیم تا عرش برویم، اگر شیعه نباشیم اگر شیعه خوبی نباشیم اگر شیعه واقعی نباشیم درجات اول بهشت، دوم بهشت، سوم بهشت، چهارم بهشت تا هشتم بهشت هر کدام از آن دنیایی از لذت و شعف و شادی است منتهی هیچکدام آن ابدی و حقیقی نیست جز آنکه در عرش است، جنت خاص است که برای بندگان خاص خدا است. انشاءالله یک روزی ما در مورد درجات بهشت و اسامی درجات بهشت هم صحبت خواهیم کرد.