برچسب: علم

  • جستاری کوتاه در رابطه با علم و دین (بخش سوم)

    جستاری کوتاه در رابطه با علم و دین (بخش سوم)

    جستاری کوتاه در رابطه علم و دین (بخش ۳)

    حمید فغفورمغربی

    بیشتر متفکران و اندیشمندان اعم از عالمان دینی و متخصصان علوم جدید، چون خداوند را نازل کننده کتاب تشریع وحی و ایجاد کننده کتاب تکوین طبیعت می‌دانسته‌اند، مغایرتی بین کتاب تشریع و کتاب تکوین نمی‌دیده‌اند.
    گالیله که خود از بنیان‌گذاران علوم جدید محسوب می‌شود و در یکی از نامه‌هایش نوشته است:

    «به نظر من در بحث از مسائل فیزیکی ما باید بنای کارمان را نه بر اعتبار نصوص مقدسه بلکه بر تجارب حسی و براهین ضروری بگذاریم، زیرا هم آیات کتاب مقدس و هم آیات طبیعت هر دو «کلمه الله» اند… به این جهت حق این است که هیچ پدیده طبیعی که تجربه حسی پیش چشمان ما می‌نهد و با براهین ضروری صحتش را برای ما اثبات می‌کند نباید با تشبه به نصوص آیات کتاب مقدس در معرض چون و چرا درآوریم تا چه رسد به این‌که آن‌ها را تخطئه کنیم.» (گالیله، ص ۸۲).

    می‌توان چنین بیان نمود که اشتراک علم و دین در دو هدف مورد قبول همگان است: هدف اولی هر علمی و نیز دین، شناخت واقع است. در دین واقع‌ترین واقعیت‌ها خداست و واقعیت‌های گزاره‌های علمی پرتوی از واقعیت خداست.

    هدف دومی هر علمی و نیز دین، تصرف است، ولی علم در جهان تصرف می‌کند و آن را به خدمت انسان درمی‌آورد و هدف دین تصرف یعنی اصلاح فرد و جامعه در مسیر کمال و ارزش‌های فطری است تا تصرف انسان در جهان هدفدار باشد. ولی گروهی این رابطه را به دلیل شواهدی از گزاره‌های دینی به‌ویژه کتاب‌های مقدس تورات و انجیل با گزاره‌های علمی متعارض دانسته‌اند؛ و گروهی اساساً از مبنا موضوع علم و دین را متمایز، جدا و مستقل می‌دانند و بعضی باانگیزه یافتن راه‌حل تعارض دو مقوله، علم و دین را از یکدیگر جدا کرده‌اند که به بررسی آن خواهیم پرداخت.

    1. رابطه مکمل بودن

    علم و دین نسبت مکمل بودن با یکدیگر را دارند که این رابطه به دو گونه ممکن است وجود داشته باشد.
    الف) گزاره‌های علمی مقدمه گزاره‌های دینی واقع شود، یعنی شناخت نظم طبیعت مقدمه شناخت خداست یعنی علم مقدمه درک دینی شود.

    می‌توان چنین توضیح داد که عالم آفرینش بر پایه اتقان و نظم دقیق و شگفت‌آوری استوار است و دانش‌های تجربی امروز نقش مهمی در شناخت نظم آفرینش دارد. متکلمان، این دانش‌ها را صغرای (مقدمه) قیاس خود قرار داده و با ضمیمه کردن اصل بدیهی عقلی که نظم در افعال، بدون علم و آگاهی فاعل معقول نیست، خدا را اثبات می‌کنند، قرآن به برهان نظم توجه فراوان نموده است مانند « إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ … لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» (بقره/۱۶۴). حتی در بحث‌های فلسفه احکام که از موضوعات کلامی است از این رابطه استفاده می‌شود مانند «صُومُوا تَصِحُّوا» (میزان الحکمه واژه سوم) که علوم تجربی با بررسی خود حکیمانه بودن این دستور دینی را تبیین می‌نماید.

    ب) موضوع علم و دین درباره طبیعت، واحد، ولی غایت آن‌ها متفاوت است که می‌توانند مکمل یکدیگر واقع شوند، علم از علل حوادث طبیعی و دین از غایت آن‌ها یعنی کشف معانی پدیده‌ها که نشانه و آیت خداست سخن می‌گوید مانند «قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ …» (عنکبوت / ۲۰).

    ین با تأکید بر واقعیت طبیعت، قابل شناسایی بودن قوانین آن و ارج و منزلت طبیعت به‌عنوان باز نمود علم الهی نه تنها اساس لازم برای تکون نهاد علم در زندگی بشر را فراهم آورده است، بلکه در تعامل تکمیلی با یکدیگر قرار گرفته‌اند.

    رابطه مکمل بودن را می‌توان با شکل ریاضی بین دو مجموعه S و R نشان داد:

     

    به کمک عقل

    R + S

    1. رابطه وحدت و تطابق

    علم و دین از موضوع واحد و غایت و هدف واحد سخن گفته‌اند. در اینجا وحدت و انطباق مطرح است یعنی دقیقاً درباره موضوعی از طبیعت با بیان علل طبیعی آن سخن گفته است و علم نیز از طبیعت و علل آن بحث کرده است که این گزاره‌ها عیناً بر یکدیگر منطبق می‌باشند، مانند «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب …» (نحل / ۸۸). حرکت کوه‌ها در دوران معاصر اثبات علمی شده است (المیزان، ص ۳۹۰) و حال آنکه قرآن قرن‌ها پیش از آن سخن گفته است. در این صورت قرآن می‌تواند زمینه‌ای برای کشف قوانین علمی و الگو باشد. یعنی می‌تواند بعضی گزاره‌های علمی قرآن و روایات، راهنمای علوم جدید باشد.

    در این‌گونه آیات و از طبیعت به‌عنوان یک منبع شناخت یاد شده که علل حوادث آن را توضیح داده است (بازرگان). این موارد در زمینه علوم انسانی جدی‌تر و گسترده‌تر است (المیزان، ج ۲، ص ۲۱۳ و ج ۴، ص ۱۹۸ – ۱۷۸).

    رابطه وحدت و تطابق را می‌توان با شکل ریاضی زیر نشان داد:

    RI = SI

    نمونه‌های رابطه وحدت و تطابق بین قرآن و طبیعت 

    در قرآن آیات فراوانی از نظم آفرینش و هدف‌داری آن سخن گفته است، از جمله «الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى‏ فی‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ» (ملک / ۳). او کسی است که هفت آسمان را بر روی یکدیگر آفرید و در آفرینش خدای رحمان خللی نمی‌بینی پس دوباره دیده خود را بگردان آیا نقصانی می‌بینی. «… وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً» (فرقان / ۲). همه چیز را آفرید و برای آن اندازه‌ای قرار داد. «… وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ» (حجر / ۱۹). ما در زمین هر چیزی را با وزن و اندازه مخصوص رویاندیم.
    آیاتی که از تحولات در طبیعت و آثار آن سخن رانده است. «اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِه …» (روم / ۴۸). خدا کسی است که بادها را می‌فرستد پس ابرها را برمی‌انگیزاند و سپس قطرات باران از لابه‌لای ابرها خارج می‌شود.

    نیز می‌توان از آیاتی که در آن جهان طبیعت در تسخیر انسان قرار می‌گیرد نام برد. «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (جاثیه / ۱۳)؛ و همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است مسخر شما قرار داد.

    در مورد رابطه مکمل بودن و منطبق بودن محققان مسلمان از دیرباز به این موضوع توجه کرده‌اند از جمله توضیح داده‌اند.

    «در قرآن کریم متجاوز از ۷۵۰ آیه وجود دارد که در آن‌ها به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به بررسی پدیده‌های طبیعی و اهمیت مطالعه عمیق آن‌ها و آیت بودن آن‌ها بر علم و قدرت و حکمت الهی تأکید شده است. از دیدگاه قرآن، طبیعت منبع سرشار و زاینده‌ای برای مطالعه، شناخت و بررسی و کاوش بوده و انسان متفکر باید هر چه بهتر و بیشتر بدان نگریسته و جمال دلربای الهی را در این آیینه صاف و بی غبار مشاهده کند. قرآن هنگام بیان ظرافت‌ها و لطافت‌ها و قوانین پیچیده طبیعی حاکم بر پدیده‌های طبیعی همواره بر این نکته تأکید می‌نماید که تمام این زیبایی‌ها و دلربایی‌ها ناشی از علم و قدرت و جمال نامتناهی الهی بوده و موجودات طبیعی، نشانه‌های وجود خالقی حکیم، علیم و قدیرند و در واقع طبیعت شناسی قرآن جهت‌دار بوده و صرفاً برای آموزش خشک و بی‌روح قوانین حاکم بر باد و باران و کوه‌ها و دریاها و… بیان نشده است. اصرار قرآن بر این است که این طبیعت شناسی باید صیغه و روح آیت شناسی به خود بگیرد و به منزله تصویری در آینه باشد که ما را به صاحب تصویر هدایت می‌کند.» (نصر، ص ۱۲ و ۱۳).

    در نهایت می‌توان گفت که رابطه مکمل بودن و وحدت علم و دین با اولویت‌هایی به اهداف اصلی و فرعی تقسیم می‌شود که می‌توان چنین توضیح داد.

    توجه به این نکته که هدف اصلی قرآن نشان دادن این است که طبیعت از آیات الهی که نشانه علم و قدرت و حکمت اوست می‌باشد، یعنی نشان از مبدأ عالم است و پدیده‌های آفرینش، آیت الهی است.

    با بررسی آیات قرآن می‌توان گفت که از مهم‌ترین اهداف آیات علمی قرآن، اثبات وجود خدا و معاد است تا جایی که بعضی ادعا کرده‌اند:

    «سوره‌ای در قرآن یافت نمی‌شود، به‌ویژه سوره‌های مکی، مگر اینکه در آن اشاره با تصریحی به عالم هستی و تأمل در نظم و خلقت آن باشد تا سمع و بصر و حواس و عقل بشر را برای تفکر در خلقت الهی تحریک کند آنگاه از مخلوق به خالق و از طبیعت به ایجاد کننده آن و از مسبب به سبب و از مصنوع به صانع پی ببرد» (شحاته، ص ۳۰).

    جالب است نه تنها واژه آیه و مشتقات آن معنی‌داری جهان را نشان می‌دهد، حتی واژه «شیء» که معادل «پدیده» «فنومن» یا «چیز» می‌باشد، مفهوم آن تفاوت جدی با واژه «پدیده» و «چیز» دارد. ریشه «شیء» از شاء، یشاء، شیئا یعنی «خواسته» است و مشیت نیز از همین ریشه است. مفهوم شیء یا خواسته یعنی کسی آن را خواسته و به مشیت خود آفریده و برای درخواست و هدفی آن را پدید آورده. پس این واژه هم مبدأ و آغازی را نشان و هم هدف و معاد را، اما واژه «پدیده» یعنی زمانی نبوده و بالاخره پیدا شده است و «چیز» هم به معنای چه است و اینک هست، ولی مبدأ و هدف را نشان نمی‌دهد. به‌ویژه با بررسی و تحقیق ملاحظه می‌کنیم اکثر آیات علمی قرآن توجه به اثبات مبدأ و معاد دارد.

    واژه «شیء» در یک انسجام جامع از محور و مرکز هستی سخن می‌گوید، زیرا «در رأس هرم معارف قرآنی توحید قرار دارد» (المیزان، ج ۱۰، ص ۱۳۹) و در «اندیشه قرآنی این فکر الهی است که حکومت می‌کند و… خدا در قلب و مرکز جهان هستی قرار دارد» (ایزوتسو، ص ۹۱).

    هدف فرعی قرآن در گزاره‌های علمی آن است که از آفرینش واقع‌نمایی نماید و انسان را به مطالعه و توجه به طبیعت تشویق کند. دو هدف فوق برای هر مورد از آیاتی که قرآن از طبیعت سخن گفته صدق می‌کند. البته هدف اصلی دیگری را نیز می‌توان از «مجموعه آیات» نه‌فقط یک آیه قرآن که درباره پدیده‌های طبیعی آمده، استنباط کرد و آن نشان دادن اعجاز علمی کتاب خدا است، آن چنان‌که مفسران بزرگ از اعجاز علمی آن به‌عنوان یکی از ابعاد اعجاز قرآن سخن گفته‌اند.

    موارد بسیاری وجود دارد که مفسران قرآن به مدد یافته‌های قطعی علمی به توضیح و شرح آیات قرآنی پرداخته و از این جنبه اعجاز قرآن پرده‌برداری کرده‌اند و در واقع علم را در استخدام فهم قرآن قرار داده و به کمک کشفیات قطعی علم، صحت و صدق مطالب قرآن را روشن کرده‌اند. از این موارد می‌توان به مسئله حرکت زمین «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً» استواری کوه‌ها «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» کرویت زمین «بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب» نقش آب در پیدایش حیات «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» قانون ازدواج و زوجیت در موجودات «وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» باروری از طریق باد «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِح» (حجر / ۲۲) نقش بادها در پیدایش ابر و باران «وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ» نقش کوه‌ها در استوار نگه‌داشتن زمین «وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِهِم» و ده‌ها مورد دیگر که در پرتو یافته‌های علمی آشکار شده است، اشاره کرد. این روش بهره‌گیری از علوم روز در تفسیر آیات با رعایت موازین روشمندانه منعی ندارد، بلکه نشانه عظمت کتاب الهی نیز هست پس قرآن در بحث‌های توحیدی، خداشناسی، معاد و امثال آن از یک سلسله حقایق علمی پرده برمی‌دارد و علاوه بر کسب نتایج توحیدی و اخلاقی و دینی پیروان خود را در جریان علوم می‌گذارد و راه گشای دانش‌ها نیز هست. مفسران قرآن در این قسم از تفسیر آیات قرآن به کمک علوم روز و با پرهیز از تأویل، تکلف، تطبیق و تفسیر به رأی، قوانین طبیعی مسلم و صد در صد ثابت شده را چراغی برای کشف رموز آیات قرار می‌دهند که اعجاز قرآن را بیش از پیش روشن می‌کند و همگان به‌ویژه دانشمندان را به خضوع در برابر آن وا می‌دارد. قرآنی که چهارده قرن پیش مطالبی را مطرح کرد که امروز بشر در پرتو تلاش فراوان علمی به آن دست یافته است. در ادامه علامه طباطبائی در نحوه استفاده از علم در تفسیر قرآن می‌نویسد:
    «فهمیدن حقایق قرآن و تشخیص مقاصد آن از راه احادیث علمی دو جور است: یکی اینکه ما در مسئله‌ای که قرآن متعرض آن است بحثی علمی یا فلسفی را آغاز کنیم و آن‌قدر آن را ادامه دهیم تا حق مطلب برای ما روشن و ثابت شود آنگاه بگوییم آیه هم همین را می‌گوید، این روش هرچند که مورد پسند مباحث علمی و نظری است، ولکن قرآن آن را نمی‌پسندد و دوم اینکه برای فهم آن مسئله و تشخیص مقصود آن آیه از نظایر آن آیه کمک بگیریم و منظور از آیه موردنظر را به دست آوریم، آنگاه اگر بگوییم علم هم همین را می‌گوید عیبی ندارد و این روشی است که می‌توان آن را تفسیر خواند، قرآن آن را می‌پسندد.» (المیزان، ج ۱، ص ۱۸ – ۱۷).

    سپس مرحوم علامه به نقد شیوه‌های تفسیری گوناگون می‌پردازد و مشکل اساسی تمام روش‌های تفسیری و تفسیر علمی را تطبیق یافته‌ها با قرآن می‌داند. «نقص همه این روش‌ها تطبیق بحث‌های علمی یا فلسفی بر قرآن است.» (همان، ص ۱۳) علامه سپس بر روش‌های علمی تفسیر قرآن مانند پراگماتیستی (اصالت عمل) (همان، ص ۱۹) تفسیر ماتریالیستی (مادی) (همان، ص ۴۳)، تفسیر امپرسیونیستی (اصالت تجربه و حس) (همان، ص ۵۰) و تفسیر پوزیتیویستی (تحقق گرایی) (همان، ص ۵۰) خرده گرفته و نقد می‌نماید.

    جریانی در تفسیر آیات از هر دستاورد علمی، هرچند در حد فرضیه، برای همسان‌سازی علم و دین استفاده می‌کردند و گزاره‌های دینی را وقتی می‌پذیرفتند که با علم جدید سازگار باشد. جریان دیگر که به‌طور عمده از میان عالمان و احیاگران تفکر دینی بودند که هم به شیوه‌های سنتی تفسیر قرآن توجه داشتند و هم نقش علم را در فهم بایسته و شایسته قرآن پذیرفته بودند، فقط از قطعیات علمی آن‌هم با رعایت روشمندانه ویژگی‌های تفسیر مانند سیاق، لغت، ظاهر و… استفاده می‌کردند.

    جالب است بدانیم قرآن در آیات علمی خود که به جهان طبیعت و تحولات آفرینش اشاره می‌کند، صاحبان خرد و اندیشه را مورد خطاب قرار می‌دهد و به معنای آن است که صاحبان اندیشه و عالمان می‌توانند آن را درک کنند.

    پیش‌فرض قرآن در فهم آیات علمی کسانی هستند که عالم‌اند یا تفکر و تعقل می‌کنند. به‌طور مثال به این آیات توجه کنید: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً … إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» (نحل / ۱۰ و ۱۱). اوست خدایی که آب را از آسمان فرو فرستاد تا از آن بیاشامید و با آن گیاهان و درختان را پرورش دهید… در این امر نشانه روشنی است برای گروهی که فکر می‌کنند.

    «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ … إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُون» (نحل/۱۲)؛ همچنین در آیه «وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمین» (روم/۲۲).
    «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ … الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُون» (انعام/۹۸).

    با توجه اندکی به آیات فوق پیش‌زمینه بررسی آیات علمی برای گروهی که «فکر می‌کنند»، «تعقل می‌کنند»، «عالم هستند»، «گروهی که به‌طور عمیق می‌فهمند» که در انتهای آیات فوق آمده است، مخاطبان قرآن را در آیات علمی مشخص می‌نماید.

    برعکس آیاتی در قرآن به سرزنش کسانی می‌پردازد که آیات الهی و اسرار الهی را مشاهده می‌کنند اما تدبر نمی‌کنند. «وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» (یوسف / ۱۰۵)؛ و چه بسیار کسانی نشانه‌ای در آسمان و زمین که از کنارش عبور می‌کنند و از آن روی برمی‌گردانند.

     

    منبع: نشریه پایگاه نور شماره ۱۱

  • جستاری کوتاه در رابطه علم و دین(بخش دوم)

    جستاری کوتاه در رابطه علم و دین(بخش دوم)

    جستاری کوتاه در رابطه علم و دین (بخش دوم)

    حمید فغفورمغربی

     

    غرور علمی در این دوره موجب پیدایش ماتریالیسم علمی شد که بر دو اصل متکی بود:

    ۱) روش تجربی که تنها روش معتبر برای شناخت واقعیت بود؛

    ۲) جهان خارج، غیر از جهان هفت عنصری یعنی ماده و انرژی و اشکال دیگر آن، چیز دیگری نیست.

    این دو ادعا با ماهیت علم ناسازگار بود، زیرا روش علمی ترکیبی از معادلات ریاضی و مشاهده تجربی بود و در این روش به همان اندازه تجربه، مدل ریاضی نیز اهمیت دارد. به همین دلیل نقش خلاقیت ذهن و شهود مهم می‌شود، یعنی مفاهیم تجربی به اندازه مفاهیم نظری نقش دارد نه بیشتر و ادعای دوم مادی بودن جهان با روش تجربی قابل اثبات یا ابطال نبود.

    کوشش عده‌ای که عقیده داشتند جهان‌بینی علمی همه مشکلات را حل می‌کند، با چالش‌های جدی مواجهه شد، زیرا علم درباره علت آغاز و چگونگی پایان جهان پاسخی تجربی ندارد. در مورد اینکه فراتر از عالم ماده و انرژی چیست پاسخی ندارد و به قول برتراند راسل علم در پاسخ همه این سؤالات به نمی‌دانم می‌رسد (برتراند راسل).

    مهم‌ترین عامل آشتی علم و دین در طی قرن هفدهم، برهان نظم بود که پلی بین آن دو محسوب می‌شد و در حقیقت منبعی برای ترویج علم تلقی می‌شد. دانشمندان همواره با برهان نظم سعی می‌کردند خود را از اتهام الحاد و مادی‌گرایی تبرئه کنند. از سوی دیگر، برهان نظم به متکلمان این اجازه را می‌داد تا در برابر نوعی الحاد از دین دفاع کنند تا جایی که دین طبیعی در برابر دین وحیانی شکل گرفت.

    «روشنگران، (منورالفکرهای) نسل اول هم دین طبیعی را قبول داشتند، هم دین الهی را. منورالفکرهای نسل بعدی از دین طبیعی جانبداری و وحی را تخطئه می‌کردند. با ظهور نسل سوم زمزمه شکاکانه طرد و تخطئه انواع صور دین برخاسته بود» (بابور، ص ۷۷).

    به هر حال برداشت مکانیکی و ماشین‌وار از جهان منجر به این نتیجه شد که خدایی مهندس گونه وجود دارد که ماشین جهان را به راه انداخته و به حال خود رها کرده است. طبیعی است چنین خدایی هیچ ارتباطی با زندگی روزمره بشر ندارد. در ادامه نگاه تجربه حسی و عقل ابزاری بشر، جهان جز ماده چیز دیگری نیست و بر جهان نوعی دترمینیسم (جبر) حکومت می‌کند.

    بعدها هیوم بر اساس معرفت شناسی تجربی خود مسئله مابعدالطبیعه علیت را که پایه و اساس هر معرفتی تلقی می‌شد، انکار کرد و علیت را به تداعی معانی و وقوع مکرر پدیده‌هایی پس از پدیده دیگر تفسیر کرد. او همچنین بر اساس مبانی معرفت شناختی خود براهین اثبات وجود خدا به‌ویژه برهان نظم را مورد حمله قرارداد که وجود خداوند را نه منطقاً می‌شود اثبات کرد، نه انکار و با فقدان شواهد و دلایل قابل اتکا بهترین کار خودداری از قضاوت در این‌گونه مسائل ابدی است (همان، ص ۹۰).

    شاید بتوان گفت ضربه نهایی را کانت وارد نمود که اساساً خدا و دین در حیطه عقل عملی است نه عقل نظری. سرانجام با ظهور آگوست کنت، پوزیتیویسم مطرح شد و تکمیل آن پوزیتیویسم منطقی فلسفه حاکم در قرن نوزدهم بود.

    مرحله سوم: علوم تجربی به‌ویژه فیزیک از اواخر قرن نوزدهم وارد مرحله‌ای تازه شد که با فیزیک کلاسیک نیوتنی قابل توجیه نبود و اوایل قرن بیستم با مکانیک کوانتیک که دنیای میکرو فیزیک را بررسی می‌کرد، فقط پدیده‌های میکرو فیزیکی با ساختار موج گونه به‌وسیله معادلات دیفرانسیل قابل توصیف می‌باشد. البته مقدمه آن پیدایش نظریه الکترونی و سپس نظریه نسبیت بود که نظریه کوانتوم آن را کامل کرد (پلانک، ص ۶۴ به بعد).

    پدیده‌های کوانتومی بر حسب واقعیات زمانی – مکانی قابل تصور نیستند؛ بلکه فقط توسط معادلات ریاضی می‌توان تجربه را توصیف کرد (گلشنی، تحلیلی از دیدگاه‌های فلسفی فیزیکدانان معاصر، ص ۵۲).
    می‌توان گفت به‌نوعی امور نامرئی به حوزه علم مرتبط شد (هیونگ چوی). اگر انعکاس نور مابازاء دارد ولی اتم، میدان، انرژی، نظامی متشکل از تئوری‌ها و فرضیه‌ها است که نمی‌توان به‌طور صریح مشاهده کرد، در این صورت مفهوم خدا که مستقیماً مشاهده‌پذیر نیست اشکال درستی نخواهد بود.

    در آغاز پیدایش علوم جدید در غرب تا اوایل قرن بیستم زبان علم زبان حکایت و توصیف واقعیت‌های جهان عینی است و مفاهیم علمی المثنای دقیق و کامل طبیعت است، ولی امروز این نگرش اصالت واقع خام نام گرفته است (باربور، ص ۱۹۱). این نگرش تا دوران مکانیک نیوتونی ادامه داشت، ولی با پیدایش مکانیک کوانتیک این تفکر دگرگون شد، زیرا در زبان علم از کنایه، تمثیل و مدل‌سازی بهره برده شده است. در حوزه فیزیک اتمی رابطه نماد اندیشی علمی (Scientific Symbolism) با واقعیتی که مطرح می‌شود و فوق‌العاده غیرمستقیم است (همان، ص ۱۹۱)؛ مانند اینکه موج نوری شبیه موج دریاست و ذره شبیه تکه کوچکی از یک ماده جامد.

    مدل‌سازی در زبان علم بیشتر بر اساس مدل‌های ریاضی است (منظور از مدل در علم عبارت است از برقراری یک تمثیل سنجیده بین یک پدیده که قوانین آن معلوم است و پدیده دیگری که در دست تحقیق است) (همان، ص ۱۹۲).

    در اینجا فیزیک‌دانان به دو گروه مهم و بلکه سه گروه تقسیم شدند. گروهی این نقطه را انتهای فیزیک می‌دانستند، به‌ویژه که با اصل عدم قطعیت هایزنبرگ نفی رابطه علیت نموده و علم را برای مطالعه طبیعت غیرممکن تلقی کردند و آن را یک توهم می‌دانستند، یعنی برداشت‌هایی که از ذهن آن‌ها می‌گذشت بسیار متفاوت بود. گروه دوم از جمله انیشتین و ماکس پلانک اصل عدم قطعیت را عدم قطعیت در دانش ما دانسته و عدم قطعیت در طبیعت را قبول نداشتند (پلانک، ص ۴۶) و این گروه در پاسخ به عدم قطعیت گفتند ذرات بنیادی نه پروتون و نه نوترون است بلکه این ذرات نیز از ذرات کوچک‌تر درست‌شده‌اند و چون هنوز دنیای آن ذرات کوچک‌تر به‌طور کامل کشف نشده و ممکن است دیگر، اصل عدم قطعیت صادق نباشد.
    انیشتین در مقاله جداگانه‌ای مکانیک کوانتیک را ناقص دانست و معتقد بود شانس بر جهان طبیعت حاکم نیست و خداوند طاس نریخته است (انیشتین). انیشتین مکانیک کوانتومی را مرحله واسطه بین فیزیک کلاسیک و یک فیزیک ناشناخته آینده می‌دانست (همان).

    ماکس پلانک در برابر کسانی از گروه اول که واقعیت ذرات را هم انکار می‌کردند و آن را هم توهم ذهنی (برداشت شخصی) می‌دانستند و ذرات اتم را فرض‌های مناسب برای توجیه اتم قلمداد می‌کردند و می‌گوید «اتم‌ها دارای جرم هستند و همان‌قدر حقیقی هستند که اجسام آسمانی» (پلانک، ص ۱۱۵ و ۲۴۹).
    گروه سوم توجهی به بحث‌های فلسفی نداشته، ولی طبیعت را به‌عنوان واقعیت مستقل ادراکات حسی یا تحقیقات قبول دارند.

    گروه اول تحت تأثیر فلسفه پوزیتویستی حاکم بر محیط‌های علمی بوده‌اند. اگر برخی فلاسفه به‌ویژه فلاسفه اسلامی که علوم تجربی جدید را مبتنی بر ماهیت جهان‌بینی مادی دانسته و آن را ادامه علوم تجربی مسلمانان نمی‌دانند به دلیل همین فضا و نگرش بوده است (نصر، معرفت و معنویت).

    با توجه به پیچیدگی علم در مرحله سوم دیگر نمی‌توان به نام علم با قاطعیت از قوانین علمی نتیجه‌گیری غایی نمود مگر آنکه پیش‌فرض فلسفی نظریه‌پرداز و تفسیر کننده علم دخالت نماید. اگر پیش‌فرض فلسفی مانند انیشتین و ماکس پلانک دخالت نماید، جهان تفسیر الهی می‌یابد و اگر پیش‌فرض فلسفی مادی مورد توجه باشد مانند هایزنبرگ، جهان تفسیر مادی می‌شود.

    جهان‌بینی علمی و دینی

    نگاه به آفرینش و جهان‌بینی، نقش وحدت بخشی به اندیشه‌ها و اطلاعات متنوع انسان را دارد و همواره مورد توجه او بوده است.

    «یکی از مهم‌ترین و جدی‌ترین دغدغه‌های انسان امروز در مواجهه با انبوه اطلاعات و یافته‌ها این است که چگونه می‌توان بین نتایج معتبر و مسلم و اثبات‌شده ناشی از مطالعه روشمند این منابع، سازگاری و هماهنگی و وحدت ایجاد نمود، طوری که تمام اطلاعات و معلومات در یک سیستم منسجم و خالی از هرگونه تناقض درونی تعبیر و تفسیری واحد و منسجم از همه واقعیات و تجارب بشری را در اختیار ما قرار دهند» (باربور، ص ۴).

    علوم تجربی نوین در آغاز نگاه مکانیکی به جهان داشت و جهان را ساعتی فرض می‌کرد که با ساخته شدن آن و شروع به کار آن دیگر برای تداوم حرکت نیازی به سازنده ندارد. این نوع بینش از زمان گالیله آغاز و با پیدایش فیزیک نیوتنی گسترده شد. در ادامه با نظریه داروین، ارزش خلیفهالهی که ادیان برای انسان قائل بودند به‌کلی فرو ریخت و انسان موجود تکامل یافته از حیوان و نوعی حیوان تلقی شد (قراملکی، ص ۴۰ به بعد). سپس فروید روان‌شناس معروف با طرح روان ناخودآگاه توضیح داد که انسان، تمام باورها و فعالیت‌های دینی او ریشه در امیال و شهوات سرکوب شده داشته که در ضمیر ناخودآگاه انسان جای گرفته و دین چیزی جز نمود عقده‌های روحی انسان نیست (هیک، ص ۷۳).

    با پیدایش نظریه کوانتوم نگاه مکانیکی به جهان فروریخت، ولی با اصل عدم قطعیت و برداشت گروهی فیزیکدانان و فلاسفه علم، اصل علیت زیر سؤال رفت (باربور، ص ۳۳۴).

    آیا علوم تجربی نوین چنین نتیجه‌ای داشت یا برداشت برخی از دانشمندان این علوم بود؟ مسلمانان خود از بنیان‌گذاران علوم جدید تجربی در دوران تمدن طلایی خود بوده‌اند، آثاری چون قانون ابن‌سینا، جبر و مقابله خوارزمی، فیزیک این هیثم و مثلثات محمد بن جابر و بیرونی، شیمی زکریای رازی و جابر بن حیان مبین آن است، ولی آن‌ها جهان را آیه و آینه صفات خدا می‌دانستند. در حل این مشکل بعضی نظر بر این دارند که خاستگاه معرفت شناسانه این دو علوم تجربی متفاوت است یعنی مسلمانان این علوم را در رابطه با خدا می‌بینند، ولی علوم تجربی جدید جهان را مادی می‌انگارد.

    در جهان‌بینی دینی تمام موجودات و هستی به‌نوعی از درک و شعور و آگاهی برخوردارند که همان اصل هدایت عامه متکلمان است و قرآن این حقیقت را با واژه وحی خداوند به موجودات عالم بیان کرده است (فغفور مغربی) و تسبیح همه موجودات عالم حکایت از آن می‌کند.

    آیاتی از قبیل «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ…» (جمعه / ۱) و «… وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ…» (اسراء / ۴۴).

    هیچ‌چیز نیست مگر اینکه خداوند را از روی ستایش تسبیح می‌کند، ولی شما نمی‌فهمید. بر این اساس کسانی که جهان را برآمده از حقیقتی مطلق می‌دانند به دنبال شناخت آن هستند.

    انیشتین می‌گوید: «تمام افکار اساسی علم زائیده نزاع دائمی است که میان حقیقت از یک‌طرف و کوشش ما برای فهم این حقیقت از طرف دیگر در جریان است» (انیشتین، ص ۲۵۰).

    در جهان‌بینی دینی، علوم تجربی و مطالعه طبیعت مطالعه آثار صنع خداوندی است و عالم با شناخت طبیعت خدا را می‌شناسد. به همین دلیل «انما یخشی الله من عباده العلما» (فاطر / ۲۸) فقط دانشمندان از میان مردم نسبت به خداوند خشیت (ترس از عظمت) دارند.

    نگاه علم به طبیعت در بهترین گزینه‌های ممکن عبارت است از:

    ۱) طبیعت منبع اصلی معرفت است و کتابی زیبا که ده‌ها ظرافت دارد؛

    ۲) منظم بودن و قانونمند بودن طبیعت یک قاعده است؛

    ۳) قابل فهم بودن قوانین طبیعت و امکان شناخت آن مورد تردید نیست؛

    ۴) معناداری جهان و آغاز و انتهای آن به نمی‌دانم می‌رسد.

     نگاه دین به طبیعت

    ۱) عالم طبیعت کتابی سرشار از رموز و اسرار الهی است که به دست قادر و حکیم تألیف شده و مرتبه‌ای از سلسله مراتب وجود است.

    ۲) مطالعه علمی، طبیعت را آیت خدا، یعنی نشانه علم و قدرت و حکمت الهی می‌شناسند و تمام زیبایی‌های آن را ناشی از علم و قدرت و جمال نامتناهی الهی می‌دانند.

    ۳) طبیعت شناسی جهت‌دار بوده، آموزش بی‌روح قوانین حاکم بر باد و باران، کوه‌ها و دریاها بیان نشده است. هدف اصلی از حقایق علمی صرف اخبار از حقایق علمی نیست بلکه تأکید بر نشانه بودن و هدف‌داری آن است (نصر، نظر متفکران مسلمان در مورد طبیعت، ص ۱۲).

    ۴) آفرینش و فرایندهای آن عالمانه و حکیمانه است.

    بنابراین نگاه صرفاً علمی به جهان نمی‌تواند با قاطعیت بر مادی بودن جهان دلالت نماید و نسبت به معناداری جهان حداکثر می‌تواند ادعای بی‌طرفی کند و واقعیت همان‌طور که اشاره شد آن است که مبانی معرفت‌شناسی عالمان تجربی در تفسیر از جهان تأثیرگذار خواهد بود (ر. ک: گلشنی، از علم سکولار تا علم دین).
    حجت‌الاسلام حمید فغفورمغربی

    عضو هیئت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد

    منبع: نشریه پایگاه نور شماره ۱۱

  • جستاری کوتاه در رابطه با علم و دین (بخش اول)

    جستاری کوتاه در رابطه با علم و دین (بخش اول)

    جستاری کوتاه در رابطه علم و دین (بخش اول)

    حجت‌الاسلام حمید فغفورمغربی

     

    چکیده:

    علم در دوره معاصر و به‌ویژه در علم فیزیک که فقط با کاربرد معادلات ریاضی قابل تبیین است، بدون پیش‌فرض فلسفی – الهی یا مادی – قابلیت تفسیر جهان را ندارد.

    روابط علم و دین به‌ویژه رابطه دین اسلام با علم به شرح زیر است:

    اول) رابطه مکمل بودن که به دو گونه است:

    الف- برخی از گزاره‌های علمی مقدمه برخی گزاره‌های دینی است؛

    ب- غایت گزاره‌های علمی مقدمه غایت گزاره‌های دینی است.

    دوم) رابطه وحدت و تطابق برخی گزاره‌های علمی دین عین برخی گزاره‌های علمی است.

    سوم) هیچ گزاره علمی متعارض با هیچ گزاره دینی نیست.

    چهارم) بسیاری از گزاره‌های علمی هیچ ارتباطی با گزاره‌های دینی ندارند.

    کلید واژه: علم، دین، رابطه علم و دین، تعارض علم و دین، تطابق علم و دین، تباین علم و دین.

     

    پیشینه رابطه علم و دین 

    از قرن هفدهم، یعنی پس از رنسانس در غرب، رابطه علوم طبیعی با دین مطرح شد که عمدتاً علوم تجربی مدنظر بود، ولی در میان مسلمانان به دلیل عدم وجود زمینه اجتماعی کمتر مطرح شده است. همان‌طور که می‌دانیم یکی از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمی آن است و پیشرفت فوق‌العاده علوم در دوران تمدن طلایی اسلام نتیجه اهمیت و ارزش علم و دعوت به مطالعه آفرینش و تشویق دانشمندان در متون دینی اسلام و نهادهای اجتماعی مسلمانان بوده است.

    اولین مقاله میان کلیسای کاتولیک و نظریات علمی در آغاز قرن هفدهم در پی محکومیت کپرنیک (در نظریه گردش زمین به دور خورشید) توسط کلیسا پیش آمد (پیترسون، ص ۳۵۸) که در ادامه، این تقابل با شکست نظریه کلیسا و اثبات عالمانه حرکت زمین به دور خورشید، متأسفانه برای دین در غرب فاجعه آفرید، ولی پس از آن و به‌خصوص در دوره معاصر در علم کلام مسیحیت طی دو سده اخیر بحث رابطه علم و دین جدی‌تر مطرح شد که ترجمه کتاب‌ها و نیز بحث فلسفه دین موضوع را ابتدا در حد فلسفه دین و سپس وارد علم کلام نمود و به این طریق مبحث رابطه علم و دین به میان مسلمانان نیز راه یافت. عالمان و احیاگران تفکر دینی به دفاع از گزاره‌های دینی در برابر علم پرداختند و در مرحله بعد روشنفکران دینی تحت تأثیر فضای علم‌زدگی جهانی به آشتی با علم روی آوردند و سعی در انطباق گزاره‌های دینی با قوانین علمی نمودند.

    اینک دورانی فرا رسیده است که جامعه دینی ما بازخوانی مجدد آن خط سیره به دور از افراط و تفریط، در مقابله با علم یا قبول توجیه علمی گزاره‌های علمی دین، به‌خصوص در ارتباط با نسل جوان نیازمند گزینشی مبتنی بر اصول و ارزش‌های دینی در عقلانیت است.

    مراحل تاریخی رابطه علم و دین در اسلام عبارت است:

    ۱) دوران دفاع از دین در برابر یافته‌های جدید علم که با دین رایج متعارض شده و گاه با ظواهر کتاب و عقاید سنتی ناسازگار جلوه می‌کرد که از سید جمال به بعد آغاز شد و اوج آن در دوران استاد مطهری بود.

    ۲) دوران آشتی بین علم و دین که افراد بسیاری درصدد توجیه علمی دین برآمدند. قهرمان این دوره در ایران بیشتر مرحوم مهندس بازرگان است. البته قبلاً تفسیر المنار با چنین دیدگاهی نگاشته شده بود.

    ۳) دوران واقع‌نگری برخورد علم و دین که اکنون در آن هستیم.

    تعریف علم و دین

    بررسی این موضوع بدون تعریف علم و دین و شناخت قلمرو هر یک ممکن نیست.

    معنای علم

    علم اگرچه به معانی عمومی چون دانستن، یقین و حتی مهارت نیز به کار می‌رود، ولی در اصطلاح دقیق و فنی به معنای مطلق، مجموعه‌ای از گزاره‌ها و مفاهیمی است که حول موضوع خاصی بررسی شده و دارای اصول، قواعد و قوانینی مشخص است. این مقوله می‌تواند علم حضوری و عرفانی و مکاشفه‌ای یا تصوری و تصدیقی مبتنی بر حس و تجربه و یا عقل و منطق باشد که واژه معادل آن در غرب Knowledge است.

    علم به معنای خاص، مجموعه‌ای از گزاره‌ها و مفاهیم و آگاهی‌هایی است که دارای این ویژگی‌هاست:
    الف) حصولی بودن؛

    ب) نظام‌مند، قانون‌مند و قاعده‌مند بودن؛

    ج) مدلل بودن؛

    د) تجربی بودن.

    این نوع علم معادل واژه Science است که به دو گروه تقسیم می‌شود:

    ۱) علوم طبیعی: این علوم پدیده‌های طبیعی غیرانسانی را بررسی می‌کند و دو شاخه علوم طبیعی محض و علوم طبیعی کاربردی را در برمی‌گیرد.

    ۲) علوم انسانی: این علوم پدیده‌های انسانی را بررسی می‌نماید مانند روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، مدیریت و…

    می‌توان گفت قضایای علمی نخست جزئی و دقیق است و بیشتر به یک جنبه از پدیده می‌پردازد و نه به همه ابعاد آن، دوم اینکه تکرارپذیر است، سوم اینکه تکامل‌پذیر است، چهارم اینکه قابلیت انتقال به غیر را دارد، پنجم اینکه قابلیت پیش‌بینی را دارد و سرانجام اینکه تحت تأثیر جهان‌بینی انسان قرار دارد. اگر چه در دوران معاصر بعضی معتقدند نظریات علمی اثبات پذیری و ابطال‌پذیری دارند، ولی اثبات و ابطال آن‌ها نسبی است. بر اساس یک دیدگاه دیگر، نظریه نیوتن و فیزیک نیوتن تا اواخر قرن ۱۹ کارساز بود و اکنون نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم حاکم است.

    عالمان علوم تجربی مطلق‌نگری دوران علم‌زدگی را ندارند. تنها با ظهور نظریات جدید دیگر حوزه و قلمرو کاربرد نظریه قبلی تغییر می‌نماید (توماس کوون). مثلاً نظریه نسبیت، نظریه نیوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را محدود کرد البته ممکن است گاه نظریه‌ای علمی در برابر نظریه جدید به‌کلی ابطال شده باشد.

    در علم، قوانین، پیش‌بینی رفتار پدیده‌ها را میسر می‌سازد. البته شایان ذکر است که بین نظریه‌ها و قوانین رابطه‌ای وجود دارد و قوانین برخاسته از نظریه هستند. در واقع نظریه‌ها قوانین عام و مادر هستند «نظریه‌ها همان طرح و تعبیه‌های مفهومی تعمیم یافته و تلفیق یافته‌ای هستند که قوانین را می‌توان از آن‌ها بیرون کشید. نظریه‌ها در قیاس با قوانین دورتر از مشاهده مستقیم و کامل‌ترند و رشته بزرگ‌تری از پدیده‌ها را با کیفیت بیشتر به هم ربط می‌دهند» (باربور، ص ۱۷۳). روش علمی روش تجربی (مشاهده و آزمون ضابطه‌مند ‌است. (لاکاتوتنی، ص ۱۱۰)).

    معنای دین

    دین شناسان در تعریف دین حداقل به دو معنای زیر توجه کرده‌اند:

    الف) دین به معنای خاص، متنی الهی است که حقیقت و واقعیت عینی دارد و مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی را که برای اداره امور فردی و جامعه انسانی لازم است شامل می‌شود (باهنر، ص ۱). دین به این معنی معادل سنت است و آنچه وحیانی است و از طریق پیامبران رسیده است.

    ب) دین به معنای عام، تفسیری از آفرینش است به‌منظور گرایش و کرنش در برابر مبدأ آن‌که حالت روانی است که به تدین (Religion site) تعبیر می‌شود و رعایت همه مؤلفه‌های آن را در برمی‌گیرد.

    در مجموع مؤلفه‌های دین عبارت است از:

    الف) اعتقاد به موجودات ماورای طبیعی؛

    ب) تمایز امر قدسی از امر دنیوی؛

    ج) شعایر و احکام؛

    د) مجموعه قواعد اخلاقی؛

    هـ) احساسات خاص دینی که در حضور مقدسات دینی پدید می‌آیند؛

    و) عبادت؛

    ز) دیدگاه کلی درباره جهان (جهان‌بینی)؛

    ح) برنامه زندگی بر پایه جهان‌بینی (ایدئولوژی)؛

    ط) گروه اجتماعی متحد به یاری عوامل فوق (امت)…(فنایی، ص ۷۵-۷۴).

    در معنای دوم دین به‌عنوان یک واقعیت مستقل مورد مطالعه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ و… قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، می‌توان گفت دین در یک سطح نصوصی وحیانی است که غیرقابل نقد است، اما در سطح دیگر، دیدگاه‌های دین شناسان از این نصوص و قرائت‌های آن‌ها از متون دینی است که قابل نقد می‌باشد و در سطح دیگر آنچه در میان عامه مردم رواج دارد، ممکن است با خرافات آمیخته باشد. بررسی واقعیت دین در حیات بشر پدیده‌ای روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و تاریخی است.

    منظور از دین معنای اول آن یعنی نصوص وحیانی و برداشت دین شناسان می‌باشد که در این مقاله به‌ویژه اسلام مورد نظر است.

    مراحل تحولات علوم تجربی

    علوم تجربی از آغاز و از قدیمی‌ترین وجوه خود تاکنون سه مرحله مهم را پشت سر گذاشته است.

    مرحله اول: علوم تجربی عمدتاً و دقیقاً مابه ازاء وقایع خارجی را به‌صورت ساده توضیح می‌داده است یعنی ابتدا مشاهدات تجربی را ثبت و سپس آن‌ها را باهم مقایسه نموده و در پایان، تعمیم از موارد جزئی به حکم کلی و قانون بوده است. این شیوه نه‌تنها در آثار دانشمندان مسلمان در دوره تمدن اسلامی بلکه در ایران باستان و یونان باستان همچون ارشمیدس نیز مشاهده می‌شود. (نصر، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، ص ۲۰۹ – ۱۹۵)

    البته باید تعداد مشاهدات اولیه زیاد باشد، مشاهدات در شرایط گوناگون باشد و هیچ‌یک از موارد مشاهده شده نباید با قانون استنتاج شده مغایر باشد. این شیوه را شیوه «استقرایی» نیز نامیده‌اند که به‌طور مثال از مشاهده جوشیدن آب در موارد گوناگون به قانون «آب درصد درجه می‌جوشد» رسیده‌اند.

    نظر آن‌ها را می‌توان چنین خلاصه کرد اگر تعداد زیادی «الف» تحت شرایط بسیار متنوعی مشاهده شوند و اگر بدون استثناء تمام «الف» های مشاهده شده خاصه «ب» را داشته باشد، آنگاه می‌توان گفت که تمام «الف» ها خاصه «ب» را دارا می‌باشند.

    مرحله دوم: علوم جدید در دوران تمدن اسلامی در آثار برخی از دانشمندان مسلمان چون ابوریحان بیرونی و خوارزمی و… مشاهده می‌شود، ولی نقطه کاملاً متمایز آن از دو شخصیت برجسته علمی چون گالیله و نیوتن آغاز شد طوری که آن‌ها را الگوی کار علم جدید در شیوه عمل و ویژگی‌های روش شناختی روحیه علمی معرفی کرده‌اند. این شیوه ترکیبی از معادلات ریاضی و مشاهده تجربی است که به‌طور صریح شیوه روشمندانه ای یافت. در این شیوه قوانین طبیعت به زبان ریاضی بیان می‌شد (باربور، ص ۴۲).

    در این شیوه، نقش تخیل خلاق به‌ویژه از طریق معادلات ریاضی توجیه می‌شود و حتی اندیشه‌هایی به‌طور شهودی به ذهن دانشمندان خطور کرده است (ماکس پلانک). بنیان‌گذاران علم جدید متدین و معتقد به خداوند بودند. فیزیکدانانی چون کپلر، گالیله، بویل و نیوتن با ارجاع به نظم طبیعت نه‌تنها وجود خداوند را اثبات کردند بلکه اساساً فیزیک را راهی برای مطالعه آثار خداوند می‌دانستند. بنابراین اگر نیوتن را در قرن هفدهم مظهر و نماینده علم و انقلاب علمی بدانیم، پس نمی‌توان گفت که انقلاب علمی به جدایی علم و دین و تعارض آن دو حکم کرده است و نتیجه آن ماتریالیسم علمی بوده است.

    انقلاب علمی در قرن هفدهم شامل طرد فلسفه ارسطو و جایگزینی روش‌های تجربی به‌جای روش قیاسی و برداشتن پایه‌های فلسفی غیر لازم از ساختمان علوم طبیعی بود. نیوتن باآنکه کوشید علم را از مابعدالطبیعه جدا و فلسفه را به‌عنوان مبنایی برای علم طرد کند و همه فرضیه‌های آزمون ناپذیر در ساختمان علم را کنار گذارد درعین‌حال خود به نظامی مابعدالطبیعی قائل می‌شود.

    ویژگی‌های علم در این دوره عبارت‌اند از:

    ۱) بهره‌گیری از روش تجربی در تبیین و تفسیر پدیده‌های عالم طبیعت؛

    ۲) پرهیز از مداخله فرض‌های فلسفی در تجزیه و تحلیل حوادث و بنا نهادن علم بر پایه آن فرض‌ها؛

    ۳) اعتقاد به اینکه مفاهیمی که از طریق تجربه و آزمایش کسب می‌شوند، یعنی مفاهیم علمی باز نمود حقیقی جهان عینی هستند؛

    ۴) بیان قوانین علمی به زبان ریاضی.

    البته واقعیت این است آزمون، تجربه، مشاهده و تکرار آن نمی‌تواند قانون را کشف نماید مگر به کمک اصول عقلی مانند اصل علیت.

    حاصل کار گالیله و نیوتن که معتقد بودند این قوانین نشان دهنده وجود خداست، این بود که جهان، ماشینی پیچیده است که از قوانین ثابت پیروی می‌کند. چنین نگاهی به جهان زمینه را برای ظهور فلسفه‌های جبر انگار و قائل به اصالت ماده در قرن بعد فراهم خواهد ساخت.

    تأثیر اندیشه علمی بر اندیشه دینی چنین بود که خداوند صرفاً سازنده و معمار و مانند ساعت‌ساز بود (باربور، ص ۴۹) و معرفت‌شناسی مبتنی بر روش جدید تجربی شکل گرفت و معرفت‌شناسی وحیانی مورد نقد قرار گرفت.

    ادامه دارد…

     

    نویسنده: حجت‌الاسلام حمید فغفورمغربی

    عضو هیأت‌علمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد

    منبع: نشریه پایگاه نور شماره ۱۱

  • وجه تسمیه انسان مؤمن به آینه(ویدیو)

    روایت از نبی اکرم صلی الله علیه و آله ” المؤمن مرآه المؤمن”

  • نظریه عرفان مقربین

    عرفان مقربین عرفان موفقترین انسانهایی است که بهترین راه سعادت را یافتند و رفتند و به مقصد رسیدند.

    عرفان مقربین همان حکمت ناب شیعی است که در نزد ولی الله الاعظم عج بوده و در زمان ظهور زمین را بنور پرودگار روشن میکند

    عرفان مقربین لب اللباب یعنی مغز اسلام ناب محمدی و قله دین حقیقی و نابی است که عندالله بوده و از گزند تحریف و آلودگی مصون مانده است.

    عرفان مقربین یا حکمت عرشی، حکمت ناب شیعی، صراط مستقیم قرآنی و … عناوین دیگر معارفی هستند که شاخصه عمده آن ارتباط روحی با اولیا بزرگ خداوند از طریق قرار گرفتن در سلسله پیران طریقت و علمای ربانی صراط مستقیم است. بر اساس آموزه های استاد، عرفان ناب که روش مقربین درگاه الهی بوده است و در دو بعد نظری و عملی جز از راه تمسک به حبل الله المتین که همانا ولایت اولیا و مقربین است حاصل شدنی نیست و تمسک به سلسله اولیا الهی نیز چیزی جز ارتباط روحانی نیست. این ارتباط که خود حاصل ذکر، کنترل و تهذیب نفس، محبت، سرسپردگی و طاعت است به معنی قرار گرفتن در ظل امدادات، فیوضات، الهامات و عنایت خداوندی است که از طریق و مجرای اولیائش بر همه عوالم وجود سریان دارد. این شاخصه و ویژگی، مهمترین فصل تمایز عرفان ناب از جریان های باطل، عرفان های شیطانی و بدلی و حتی صحیح ولی مغشوش و مخدوش می باشد. بر اساس اصول مسلم عقلی چون محالیت طفره و قاعده امکان اشرف مجاری فیض الهی، ذوات مقدس مقربین بر حسب اقرب فالاقرب هستند که با امداد رسانی به عوالم مادون، آنها را در صیرورت علمی و نفسانی تحت حمایت و هدایت ربانی قرار می دهند.

    هر روحی که طالب این سیر و سلوک است با اراده و مشیت خود می تواندبه این سلسله جلیله ذهبیه حقانی متصل شود(لمن شاء منکم ان یستقیم) و با اتصال به سالکان این راه، در مسیر سنخیت روحی بین خود و روح اعظم کائنات رابطه ای وثیق، معقول و پر فیض را برقرار ساخته و پله های معراج را یکی بعد از دیگری طی نماید.

    از مقامات توکل (تبتل) تا فنا        پله پله تا ملاقات خدا

    استاد واصل در این مسیر اولین حلقه اتصال شخص می باشد که معیارهای شناخت آن در مجالس ذکر معارف به سالکان آموزش داده می شود. اعتقاد به وحدت علم و دین و عقلانی بودن هندسه این معرفت از نکات مؤکد استاد در جلسات می باشد.

    آزادی بحث  و پاسخ به سؤالات، نقادی عرفان ها و فلسفه ها و تجربه های انسانی در مطالعات و پژوهش های تطبیقی در علم و دین از دیگر مسائل مورد توجه و تأکید استاد است و در بعد تربیت عملی علاقمندان به سیر و سلوک، استمرار چله های ذکر و کنترل نفسانی نیز از برنامه های مستمر آموزش ها می باشد.

    استاد علوی