جهاد تبیین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
بحث جهاد تبیین و دشمنشناسی از مهمترین ارکان معرفتی در زندگی انسان است چون باید بداند بزرگترین دشمنان چه کسانی هستند و برای گمراهی و نابودی او چه روشها و شیوههایی دارند؟
مباحث باید از اصول شروع شوند و به فروع برسند
بحثی که در مورد دشمنشناسی آغاز کردیم، یک بحث ریشهای است، از این نظر که اگر همواره مباحث از اصول شروع شود، در فروع دچار مشکل نمیشود. ائمه این را آموزش دادهاند که همیشه باید مباحث از اصول آغاز شود، لذا خودشان فرمودهاند: ما به شما اصول را یاد میدهیم و شما خودتان آن اصول را در فروع پیاده کنید تا حقایق را بفهمید. ‘عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ’، ائمه مفاهیم اصلی را به مسلمانان آموزش میدهند تا مصادیق را خودشان بگردند و پیدا کنند.
شناخت امیرالمومنین (ع) امتحان بزرگ انسان
یک سؤال معروفی همواره در طول تاریخ مطرح شده که چرا نام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در قرآن نیامده است؟ در قرآن به نام پیامبران اشاره شده، نام لقمان که پیامبر نیست آمده، نام زید یکی از اصحاب پیامبر آمده، نام دشمن پیامبر ابولهب آمده، مگر ابولهب چقدر مسئله است، دشمنی بوده که در حق پیامبر بد کرده است و یک سوره برایش نازلشده است ولی در مورد امیرالمؤمنین(ع) که عرفان مقربین معتقد است ولایت ایشان تمام دین است و همه عالم سر مسئله ولایت امیرالمؤمنین (ع) گمراه شدهاند، نامشان در قرآن نیامده است؟ این سوال پاسخ هایی دارد، یکی از پاسخ های مهم آن این است که قرار خداوند از روز ازل این بود که انسان ولیشناس شود و خود بگردد و پیدا کند و این یک تکلیف است. از آنجائی که این مسئله تکلیف است اگر خدا جوابش را دهد که فایده ندارد، مثل این است که جواب امتحان نهایی را به بچه دبستانی بدهند. او خود باید درس بخواند، مفاهیم و اصول را بفهمد و یاد بگیرد که چگونه مسائل را حل کند سپس در امتحان نهایی از او سؤال کنند و جواب را پیدا کند.
شناخت امیرالمؤمنین(ع) جواب سؤال بزرگی است، انسان باید بگردد تا پاسخ این سؤال و مصداق این مفهوم را پیدا کند. اینکه خداوند به انسان بگوید این شخص ولی تو است ارزشی ندارد. اجر انسان است که پای مال میشود. اجر او به این است که با تحقیق و مطالعه مصداق ولی خدا را بشناسد، این ارزش دارد.
امروز هم بر همه مؤمنین واجب است که با تحقیق، مطالعه و مقایسه، اولیاء را بشناسند. اینکه معلوم باشد این شخص ولی است و باید از او اطاعت کرد انسان را رشد نمیدهد. مَثَل امام، مَثَل کعبه است و این را در روایات فرمودهاند، ‘مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَهِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی’ انسان باید به طرف خانه خدا برود نه اینکه خانه خدا به طرف او آید.
دشمن شناسی
بنابریان در بحث دشمنشناسی، ابتدا باید اصول شناخته شود و مباحث اصولی مطرح شود. اولین بحث اصولی این است که مهمترین و بزرگترین دشمن انسان چه کسی است؟ در مباحث گذشته ذکر شد که بزرگترین دشمن انسان نفس اوست که در روایت نیز آمده است ‘أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ’ زیرا نفس امّاره انسان گرایش به دنیا، لذتها و هوسهای زودگذر دارد لذا بهترین وسیله برای دشمن اصلی انسان که همان شیطان است، نفس میباشد. بدترین دشمن انسان نفس اوست، اما دشمن اصلی شیطان است زیرا انسان خود طالب نجات است و نفس او نیز به دنبال نجات است اما به این علت که گرایش به مادیات، غرایز، طبیعت و امور زودگذر دارد، وسیلهای میشود برای دشمن اصلی که شیطان است، شیطان میخواهد انسان را از بین ببرد. در کلمه دشمن، «دُش» یعنی بد و زشت و «مَن» یعنی شخصیت، بدترین شخصیت میخواهد تو نباشی و تو را از بین ببرد.
تفاوت عدو با خصم
حال این سوال مطرح میشود که آیا کلمه دشمن در مورد شیطان درست یا نادرست است؟ در قرآن بعضی از کلمات آمده است، به عنوان مثال خصم در قرآن به معنای دشمن و مخالف است. اما قرآن در مورد شیطان میگوید عدو، عدو خیلی بدتر از خصم است و یک مرحله بالاتر است. دشمن آنکسی است که میخواهد تو نباشی، در جنگ وقتیکه دو نفر به طرف همدیگر اسلحه گرفتهاند؛ میخواهند که طرف مقابل نباشد اما شیطان از این بدتر است نمیخواهد انسان نباشد، بلکه میخواهد ابدیت خود را از دست بدهد نه فقط بدنش را. او نمیخواهد انسان بمیرد، میخواهد او را بیدین کند و بعد بُکشد یعنی او را در حالت بیدینی از بین ببرد زیرا اگر شخص بمیرد و دین سالم داشته باشد، آن طرف وضع خوبی خواهد داشت، اما شیطان میخواهد انسان را بیدین کند و ابدیت او را نابود کند. لذا این از خصم بدتر است، خصم میخواهد تو نباشی، ولی عدو میخواهد تو باشی ولی دین نداشته باشی، لذا خداوند در مورد شیاطین واقعی میفرماید:” وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”[۱] دشمنان شما با شما میجنگند نه برای اینکه شما را بُکشند، برای این که شما را بیدین کنند و آنگاه که شما را بیدین کردند، شما را میکشند.
تفاوت دشمن اصلی و معمولی
دین، از جان برای شیطان مهمتر است دشمنان معمولی میخواهند جان انسان را بگیرند ولی او میخواهد دین انسان را بگیرد، اینها اصول دشمنشناسی است.
شناخت آمریکا
مایه تعجب است که چرا بسیاری از کسانی که به بدی آمریکا و دشمنان استدلال میکنند، به مواردی غیر از این آیه قرآن استناد میکنند. خداوند بزرگ و متعال میفرماید دشمنان شما کسانی نیستند که میخواهند شمارا بُکشند، بلکه آنها با شما میجنگند که دین شما را بگیرند. آمریکا نمیخواهد یک بمب اتم بزند و مردم ایران را بکشد بلکه میخواهد روحانیت، قرآن و امام حسین (ع) را از بین ببرد و دین را از دل مردم پاک کند. دین ما و ابدیت ما با آنها در تضاد است. هر وقت خواستید با دشمن مصالحه کنید، بدانید او می خواهد دین شما را بگیرد و هر وقت حاضر شدید دین و ابدیت خودتان را از دست بدهید آن موقع میتوانید مصالحه کنید.
حمله به اعتقادات، روش دشمن
زمان طاغوت هم همینطور بود؛ قدمبهقدم جلو آمدند، ابتدا کشف حجاب کردند، حوزهها را تعطیل کردند، این اواخر تاریخ را عوض کردند، تاریخ تبدیل شد به یک تاریخ مجهول و بیاساس که هیچ اساسی نداشت، ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی را ایجاد کردند، به طور کلی در اواخر حکومت شاه حوادث عجیبی رخ میداد، دین باید کلاً از بین میرفت اما درنهایت دوباره همین دین مردم را حرکت داد و انقلاب شد. یکی از شگردهای دشمنان همین است که به طور علنی در فضای مجازی برای مبارزه با دین، دروغ میگویند، تهمت میزنند، خلاف میگویند، شانتاژ میکنند تا دین را از بین ببرند. میگویند ما ایرانی هستیم، مذهب ما زرتشت است، ما ایرانی هستیم با عربها چهکار داریم؟ چرا راه پیمایی کربلا می روید آنها عرب هستند و غیره در حالی که نمیفهمند و سواد این را ندارند که ایران همین نقشه امروز نیست، نقشه اصلی ایران از افغانستان و بخارا و بلخ تا مرز شام است. در اوستا میگوید ایران مرکز عالم است، حقیقت اینجاست، خیانتها اینجا ظهور میکنند، عدالت نهایی اینجا میآید و آن منجی آخر زمان در ایران ظاهر میشود. در اوستا یکی از شهرهای مهم ایران، اور است، یعنی کربلا، محیط اطراف کربلا و اینکه میگویند حضرت ابراهیم پیامبر ایرانی بوده است چون در کربلا متولدشده، در همین ناحیه به دنیا آمده است. لذا براساس آن نقشه اصلی کربلا جزو ایران است درواقع امام حسین(ع) در ایران حقیقی دفن شده است، کوفه جزو ایران حقیقی است.
هدف اصلی دشمن اصلی؛ گرفتن دین از انسان
این مباحث بسیار مهم هستند و باید به آنها توجه عمیقی داشت. بنابراین مبارزه با دین و از بین بردن دین هدف اصلی شیطان است. دشمن اصلی که شیطان است میخواهد انسان بیدین شود و تا بیدین نشود دست برنمیدارد. لذا انسان ابتدا باید بداند شیطان کیست، هدفش چیست و روشش چگونه است و سپس مراتب شیاطین را بشناسد.
در رأس سپاه حق ولی اعظم خداوند قرار دارد، در طرف مقابل در رأس جنود باطل شیطان قرار دارد. در سپاه حق بعد از ولی خدا مراتبی وجود دارد ازجمله ارکان، نقبا، نجبا، علما، علمای ظاهری و بعد مؤمنین، در طرف مقابل در سپاه شیطان به همین ترتیب مراتبی وجود دارد به عنوان مثال دشمنانی که با دین مخالف هستند چه در داخل و چه در خارج، سپس دولت آمریکا، امپریالیسم، صهیونیستها، فراماسونرها و سایر شیاطین وجنها. حال چیزی که مهم است این است که اگر انسان در همین مرحله اول یعنی در مرحله هوای نفس، نفس خود را به دست ولی خدا بسپارد، آنها از او استفاده میکنند و برعکس. در سیروسلوک عرفانی باید این نفس را تربیتش کرد، اگر نفس تربیت نشود، مشکلات بسیاری ایجاد میشود. امروز یکی از دشمنان انسان همین فضای مجازی است که حملاتش بسیار شدید است به عبارت بهتر حمله نیست، شبیخون است لذا باید پاسخ داد و باید در این زمینه کار کرد. کسی که اهل سیروسلوک است در قدم اول باید هوای نفس خود را تربیت کند و اگر نتواند آن را در اختیار خود بگیرد، ناخودآگاه ممکن است در زمین دشمن و به نفع آنها بازی کند. گمان میکند دارد مبارزه میکند، اسم او اصولگرا، انقلابی است یا حزب اللهی است ولی وقتی خطمشی زندگی او را نگاه میکنید مانند یک آدم نفوذی کار میکند و نفوذیها دو قسمت هستند؛
۱- نفوذیهایی هستند که پول میگیرند، مزدور هستند مثل جاسوسها.
۲- یک عده جاسوس بدون مزد هستند. کسی که خودش را تربیت نکرده، کسی که بیتقواست و میرود پست میگیرد. انسان بدون تقوایی که در نظام اسلامی پستی را میگیرد و در آن پست خیانت میکند و نمیگذارد نیروهای صالح بیایند، نفوذی شیطان است. نفوذی از طرف آن بالا بالایی یعنی خود شیطان است نه از طرف نوچه های شیطان مثل آمریکا و اسرائیل، زیرا هوای نفس انسان وسیله شیطان است لذا ممکن است ظاهر او بسیار متدین باشد ، دم از ولایت هم میزند، دم از مباحث انقلابی هم میزند ولی اجازه نمیدهد افراد صالحتر از خود او سرکار بیایند و متأسفانه از این افراد کم نیستند.
کسانی که ناخواسته در زمین شیطان هستند
به طور کلی نظام سیاسی ایران دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا دارد. گروه اصلاحطلب ادعای ولایت دارند و شعارهای دیگری نیز دارند و در طول سالهای انقلاب بیشتر حکومت دست آنها بوده است و خیانتها، دروغها، حقهبازیها، جاسوسیها و نفوذیها در آنها زیاد است. اصولگرا کمتر حکومت را در دست داشتند ولی آنها به اصول به اصطلاح نزدیکتر و پایبندتر هستند اما در بینشان افراد گمراه نیز هستند. به طور کلی در هر دو گروه افراد خوب و بد وجود دارند اما اصولگراها نزدیکتر هستند. در بین اصولگرا ها وقتی کسی هوای نفسش را تربیت نکرده باشد خطرش بیشتر است. بسیار میبینیم که شخص اصولگرا است ولی رفتار او رفتار شیطانی است، باندبازی می کند، دنبال منافع است و چون اصولگرایان تأمینکننده منافع او هستند آمده ادعای اصولگرایی میکند ولی اصولگرا نیست، دم از ولایت، رهبری و خون شهدا هم میزند ولی باند خودش برایش مهمتر هستند. اینها همان مزدورهایی هستند که مستقیم از خود شیطان بزرگ دستور میگیرند. شیطان بزرگ یعنی شیطانِ ابلیس نه آمریکا و اسرائیل.
تربیت نفس
بنابراین افرادی که میخواهند جهاد تبیین به معنی حقیقی داشته باشند اولین قدم این است که نفس خود را تربیت کنند. تربیت نفس به این است که عقل حاکم بر نفس شود یعنی انسان راه خود را عاقلانه انتخاب کند. تربیت نفس به این است که انسان زیر نظر یکی از اولیاء خداوند خدمت کند و این عمل بهترین راه تربیت نفس است.
تفاوت عقل با وهم و خیال
عقل مرحلهای است که شیطان نمیتواند نفوذ کند. قبل از عقل عالم توهّم و خیال است و قبل از آن عالم هوای نفس است. در این دو قلمروی نفس و خیال شیطان به خوبی نفوذ میکند و از طریق هوای نفس به عالم خیال و عالم توهّم تسلط پیدا میکند اما اگر انسان وارد عالم عقل شده باشد، شیطان دیگر نمیتواند وارد شود. عالم عقل در اختیار ولی خداست و انسان باید خود را به آنجا برساند. لذا هر کسی باید مسیر خود را با عقل پیدا کند در غیر این صورت این که اسیر احساسات شود و بگوید عجب استاد خوبی، چقدر قشنگ صحبت میکند حرفش به دلم مینشیند، تفاوتی ندارد بلکه او اسیر نوعی سنخیت کاذب شده است و این همان هوای نفس، توهم و تخیل است.
عقل این است که انسان با منطق بگوید اگر خدایی هست باید به آن خدا برسم، به او وصل شوم و برای وصل شدن به او چه راهی باید بروم؟ به این مسئله باید فکر کرد، باید بحث کرد، آنگاه که قانع شد با علمای دیگر بحث کند، علمای دیگر هم اشکالات او را بگیرند و به یقین برسد، یقین صحیح، عالمانه و نه یقین پیرزنان که زود به خرافات اعتقاد پیدا میکنند و احساساتی میشوند. انسان باید بتواند با یقین عاقلانه و عالمانه استدلال کند، به این صورت که هیچکس نتواند او را قانع کند که راه او اشتباه است. آنگاه که با ادله محکم و قوی بحث شود، با هرکسی صحبت کند، با فیلسوف، فیزیکدان، استاد دانشگاه، حوزه علمیه، روحانی، عالِم، عاقل و با هر کس صحبت کند بگویند این روش شما درست است. پس باید به اینجا رسید که یقین اولیه می شود. وقتی فرد به این مرحله برسد، به مرور زمان و در خدمت به این مسیر، هوای نفسش در اختیار او میآید و سپس میتواند ادعا کند که من با شیطان مبارزه میکنم و شیطان بر من غلبه ندارد.
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد | ما را چگونه زیبد دعوی بیگناهی[۲] | |
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا | ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم[۳] |
شیطان کاملا مسلط است، از راههایی وارد میشود که انسان اصلاً فکرش را نمیکند. تنها راه آن همین است. بنابراین براساس مطالب گفته شده نفس مهمترین و بدترین دشمن است اما شیطان دشمن اصلی است زیرا میخواهد که دین انسان را از او بگیرد و اگر بخواهد ابدیت خود را داشته باشد، رئیسجمهور، مجلس خبرگان، مجلس سنا و مجلس شورا تفاوتی ندارد. قرآن میفرماید “وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ ” به هیچ وجه نباید با دشمن آشتی و مصالحه کرد مگر زمانی که یک ولی از اولیاء خدا به دلیلی اشارهای کرد گفت موقتا مصالحهای انجام شود زیرا ممکن است گاهی مواقع یک صلح حدیبیهای هم بشود ولی آن صلح حدیبیه یک آتشبس است، ما با دشمنان آتشبس داریم، آمریکا و شیطان بزرگ میخواهد ما را از بین ببرد بنابراین ما هم باید او را از بین ببریم. رضاخان به مدرس گفت تو از جان من چه میخواهی؟ گفت میخواهم تو نباشی.
همواره باید این مسأله مدنظر باشد که انسان دشمنی دارد که میخواهد دین را از او بگیرد، پس باید خود را برای مبارزه با او آماده کرد هر کس در حد توان خود باید این کار را انجام دهد. باید شیاطین درجه پایینتر، گروهها و افراد را بشناسد و به همین ترتیب عمل کند تا از اصل به فرع برسد. اگر انسان از اصل به فرع برود، راه را گم نمیکند، لذا همیشه در عرفان مقربین از اصول شروع میکنیم. عرفان مقربین همواره دم از ولایت میزند و این مسأله از نظر بعضی افراد تکراری است، در صورتی که ولایت اصلِ اصول است. قبلا اشاره شد که اصول دین یکی بیشتر نیست، یعنی اصول دین نداریم بلکه اصل دین داریم و اصل دین یک عدد همان ولایت است.
مراحل ولایت
ولایت رتبه دارد؛ توحید، نبوت، امامت. این اصول دینی که گفته میشود توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت درواقع اصول مذهب است و یک مسأله سیاسی است. تنها یک اصل دین وجود دارد و آن اصل ولایت است. اولین مرحله ولایت توحید، دومین مرحله نبوت و سومین مرحله امامت است. بعد از امامت نیابت عامّه امام زمان (ع) است یعنی علمای ربانی، بعد از علمای ربانی علمای ظاهری و این مسیر ولایت است.
تفاوت مسلمان و مسیحی
در حالت سیاسی اگر بپرسند تفاوت مسلمان با مسیحی چیست؟ گفته میشود در اصول دین جاهایی مشترک هستند و جاهایی تفاوت دارند به عنوان مثال هر دو خداپرست هستند اما تفاوت اینجاست که مسلمان نبوت خاصه را قبول دارد اما مسیحی نبوت خاصه را قبول ندارد یعنی مسلمان پیامبری محمد بن عبدالله(ص) را قبول دارد آنها پیامبران قبلی را قبول دارند، پس در نبوت و توحید یکی هستند، اما نبوت مسلمان، نبوت خاصه است.
تفاوت شیعه و سنی
حال تفاوت شیعه و سنی چیست؟ در توحید و نبوت و معاد یکی هستند یعنی دین هر دو یکی است اما اختلاف در مذهب است. شیعه امامت را قبول دارد، سنی امامت را قبول ندارد. سپس بحث عدل مطرح میشود، شیعه معتقد است که عدالت الهی هست، خداوند عادل است و این عدالت در زندگی انسان اثر دارد. امام جماعت باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، رئیسجمهور باید عادل باشد، نماینده مجلس باید عادل باشد، مدیران و کارگزاران نظام اسلامی باید عادل باشند که الحمدالله هم هستند.
[۱] سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۷
[۲] حافظ، غزل ۴۸۹
[۳] حافظ، غزل ۳۶۷