معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / سخنرانی ۳۰ آذر

سخنرانی ۳۰ آذر

سخنرانی ۳۰ آذر

سخنرانی ۳۰ آذر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه ‏الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‏ الله فی السموات و الارضین

یکی از وظایف یک عبد سالک و یک بنده مومن جهاد و عبادت مالی است. یعنی همانطور که خداوند امر فرموده است به اقامه صلاه، امر فرموده است به ایتای زکات و فرموده است که مومنین و بندگان خوب خدا مجاهده می کنند هم با جانشان، هم با مالشان بنابراین شما حتماً باید در برنامه زندگانی خودتان عبادت مالی را قرار دهید.

 حالا هر چقدر درآمد دارید هر چقدر خداوند به شما رزق و روزی داد از آن رزق و روزی خودتان، حتی اگر بسیار کم باشد یک قسمتی از آن را برای جهاد مالی قرار دهید و ایمان داشته باشید که این جهاد مالی به رزق و روزی شما برکت می‌دهد هر چقدر باشد، هر چقدر اگر انسان یک نان خشک گیرش آمد بهتر است همان نان خشک را یک مقدارش را بکند و بگذرد کنار و انفاق کند نگوید چون من ندارم بر من واجب نیست، بله واجب نیست ولی استحبابش است و منشاء خیرات و برکات در زندگی انسان می‌شود و این انفاق مالی به چند صورت است که این چند صورت را دوستان ما و سالکین حتماً در زندگیشان دارند و شما هم داشته باشید خیلی خوب است.

یک قسمتی از مالتان را خب اگر واجبات مالی است مثل خمس، مثل زکات خب آنها که هیچی انشاءالله که واجبات را باید پرداخت کرد ولی یکسری هم استحباب است و آن استحبابات این است که یک مقداری از مالتان را عرض کردم حالا هر چقدر است فرض بفرمایید حداقل مثلاً ماهی هزار تومان، ماهی ده هزار تومان هر چه قدر که هست.

 یک مقداری از مالتان را بگذارید کنار برای سه تا کار که این سه تا کار خیلی ارزشمند است و دوستان ما این کار را انجام می‌دهند و نتایج خوبی هم انشاءالله می‌گیرند. آن سه کار یکی این است که شما صدقه بدهید برای نیازمندان مثلاً فرض بفرمایید، من حداقل حداقل حداقل را می‌گویم که دیگه هر کسی این را دارد مثلاً فرض بفرمایید ماهی سه هزار تومان؛ هزار تومان بگذارید برای کسانی که فقیر هستند، محتاج هستند، برای رفع احتیاج آنها اسمش را بگذارید صدقه این خیلی ارزش دارد. از این ارزشش بیشتر این است که یک قسمت از این مال را یعنی هزار تومان دیگر از این مال را بگذارید برای ایجاد سرمایه و ایجاد کار آفرینی و ایجاد یک منبعی برای درآمد و روزی محتاجین این غیر از آن است.

 آن را خرج می کنید برای رفع نیازشان ولی این را سرمایه کنید که یک سرمایه ای شود و یک سودی داشته باشد برای آنها به قول معروف که می‌گویند به یک کسی ماهی نده بلکه ماهی‌گیری یاد بده یا ماهی نده بلکه تور ماهی گیری بده و بگذار کار کند این قسمت است و یک قسمت برای دادن قرض الحسنه است، این قرض الحسنه در روایات داریم که از صدقه و از کمک به فقیر ثوابش بیشتر است گفته اند صدقه معروف است روایتی است که می‌گوید: ” على باب الجنّه مکتوب ” یعنی بالای در بهشت نوشته شده است که قرض الحسنه هجده برابر صدقه ثواب دارد حالا هجده تا شاید اشاره به آن روایتی دارد که می‌گویند هجده هزار عالم است. هجده برابر خب این قرض الحسنه ثوابش بیشتر است از اینکه کسی از انسان رفع نیاز کند شاید علتش این باشد که وقتی شما به یکی از قرض الحسنه می دهید او برای اینکه قرض را برگرداند وادار می شود به کار کردن، وادار می شود به تلاش کردن و چون یک نفر وادار می شود به کار و تلاش و تولید این آثارش هم برای خودش خوب است هم برای جامعه شاید علتش این باشد.

 بنابراین شما همین طور که خواهر ما فرمودند شما پولتان را برای کمک به خیریه اینطوری تقسیم بندی کنید. یک مقدار را بگذارید کنار سر ماه حالا بستگی به وسعتان دارد و سه قسمت کنید، این سه قسمت کردن خیلی اثر دارد این صدقه مستحبی است، این واجب نیست واجب که خب خمس است گاهی موقع ها واجب می شود، زکات است یا نذری است انجام می دهید آنها واجب می شود که انجام دهید آن یک بحث دیگر است. ولی این را عادت کنید یک مقداری هم بگذارید کنار و این را سه قسمت کنید، یک قسمت برای رفع احتیاج محتاجین و محرومان، یک قسمت هم برای ایجاد سرمایه برای آنها، یک قسمتش هم برای قرض الحسنه،. خب حالا شما می‌گویید وسع من نمی‌رسد، خب حالا چه کسی الان دیگه با هزار تومن قرض الحسنه می خواهد اگر من ده ماه جمع کنم می شود ده هزار تومان الان کسی با ده هزار تومان مشکلش حل نمی شود ده هزار تومان قرض الحسنه نمی شود.

ما در همین بحث کانون سه صندوق داریم؛ یک صندوق داریم که همین خورده ها را جمع می‌کنیم و سرمایه می کنیم، همین خورده ها را جمع می‌کنیم می‌دهیم برای رفع نیازشان و همین خورده ها را جمع می کنیم برای قرض الحسنه مثلاً الان شما در این مجلس صد نفر نشسته اید خب صد تا هزار تومان می‌شود صد هزار تومان، صد هزار تومان همین صد هزار تومان صد هزار تومان ها می شود یک میلیون، دو میلیون بالاخره یک گوشه ای از زندگی یک نفر را که نیاز به قرض الحسنه داشته باشد می دهد.

الان هم که الحمدلله قرض الحسنه صندوق خوب است و آقای خرم پور می گوید کسی نمی آید وام بگیرد، خب این خوب است دیگر الحمدلله همه وضعشان خوب است و نیاز به قرض الحسنه ندارند. ولی این پول های ریز جمع می‌شود اینجا که شما دیگر غصه نداشته باشید که حالا من بخواهم جمع کنم چقدر بشود همان هزار تومان را هم که بدهید، همان ده هزار تومان هم که بدهید، همان صد هزار تومان و یک میلیون و صد میلیون و یک میلیارد هم که بدهید یک گوشه ای را می گیرد.

 پس بنابراین امیدوار هستم که از این جلسه که همه شما رفتید بیرون نیت کنید از امروز سر ماه یک مبلغی را سه قسمت کنید اگر شما این نیت را بکنید انشاءالله خداوند به من هم یک ثوابی می رساند که باعث شدم که شما این کار را انجام دهید انشاءالله و من هم از شما ممنون می شوم و از خداوند متعال درخواست می کنم که انشاءالله به همه شما توفیق بدهد، انشاءالله به مالتان برکت بدهد، انشاءالله روزبه‌روز دستتان بیشتر باز شود که به هم نوعان خودتان کمک کنید و در جهاد مالی جزء مجاهدین بزرگ باشید انشاءالله با صلوات بر محمد و آل محمد.

بله عرض می‌شود خدمت شما که آن قسمتی هم که فرموده‌اند احتیاج به مدد کار دارند، دوستانی که در محل خودشان می‌توانند افرادی را تحت پوشش قرار بدهند تماس بگیرند و بگویند که مثلاً ما در این منطقه اگر یک موقع کسی باشد ما حاضر هستیم که این کمک مالی را بگیریم و به او برسانیم این می شود مددکار، مددکار چی است؟ مددکار همین است دیگر، الان خیریه می‌خواهد غذا بدهد از این بسته‌های حمایتی بدهد مثلاً در جوادیه، در نازی‌آباد یا هر کجا کسی را ندارند، اما شما می گویید من اینجا منزلم در این منطقه است، اگر در این منطقه نیازمندی است به من بگویید من می رسانم همین که اسم شما را داشته باشند تماس می گیرند و می گویند بیایید این پک را بگیرید، این بسته را بگیرید و ببرید آنجا بدهید و ثوابش را هم ببرید، کمک کنید انشاءالله به عنوان مددکار در حدی که می‌توانید به خیریه کمک کنید تا انشاءالله خیریه هم بتوانند دوستانمان به نیازمندان امداد برسانند انشاءالله. صلوات بفرستید.

 دو سوال است که یکی را الان پرسیده اند یکی هم که بارها و بارها پرسیده اند امروز من جواب می دهم.

 یک سوال پرسیده اند که عرش الهی چه چیزی است؟ تخت است، چیست؟ خب عرش در زبان عربی به معنای تخت است، تخت حکومت، تخت پادشاهی، تخت فرماندهی. در قرآن عرش، منظور از عرش حالا البته معانی خیلی پیچیده و عرض می شود سختی دارد در روایات به معنای عرش و کرسی اشاره شده است این بحث عرفانی است که خب یک مقدار بحثش سنگین است اما یک بحث ساده و قابل فهم دارد این است که عرش در قرآن و در روایات به مرکز مدیریت الهی تلقی می شود، مرکز مدیریت الهی که از آنجا عالم دارد اداره می‌شود توسط فرشته های مدبرات الامور، مدبرات الامر آنجا هستند و از آنجا فرمان می گیرند، تدبیر عالم، مدیریت عالم توسط خداوند متعال انجام می‌گیرد و اگر هر جای دنیا یک مدیریتی، یک نظمی به هم بخورد در روایت هست که مثلاً عرش خدا به لرزه در می آید. مثلاً اگر طلاق در یک خانواده ای انجام بگیرد عرش الهی بر لرزه در می آید، چرا؟ چون یک خانواده که از هم پاشیده می‌شود، یک دستگاه و یک سیستم مدیریتی از هم پاشیده می‌شود باصطلاح در روایت می گویند که عرش الهی به لرزه در می آید یا مثلاً اگر یک یتیمی، اگر یکی تیمی گریه کند و قلبش بشکند و کسی نباشد که از او حمایت کند، عرش الهی به لرزه در می آید و از این قبیل روایات که هست نشان می‌دهد که منظور از عرش آن نظام مدیریت الهی است.

 خب قاعدتاً در عالم معنا دیگر معنای تخت و صندلی و آن امور ظاهری کنایه است از مسئله مدیریت الهی، فکر می‌کنم همین قدر کافی باشد. صلوات ختم بفرمایید.

یک سوالی را خیلی می پرسند و بارها و بارها پرسیده شده و آن این است که این عرفان مقربین که شما می‌گویید، این سلسله اولیاء که شما می گویید و اصرار دارید که راه عرفان و عرفان صحیح وصل شدن به سلسله اولیاء است و داشتن پیر است و داشتن مرشد معنوی است و باید به این صورت… چرا جای دیگر گفته نمی‌شود؟ چرا علمای دیگر نمی گویند؟ چرا این همه در کشور کانال های تلویزیونی است، شبکه های رادیویی است، این همه منبر است هیچ کس این حرف‌ها را نمی‌زند و فقط شما این حرف‌ها را می‌زنید؟ این را بارها گفته اند و بارها سوال کرده اند خب حرف مهمی است در اینجا چند مسئله را باید ما بیان کنیم؛ یکی اینکه… البته اینکه کسی حرف جدید بزند خب خیلی هم خوب نیست، یعنی یک بیماریی الان در جوامع پیدا شده است که انسان ها مدام به دنبال تنوع و چیز جدیدی هستند و اگر کسی حرف جدید بزند خب خوششان می آید و می روند طرفش. اما حقایق و معارف الهی و آن اصول معارف الهی توسط انبیاء و توسط اولیاء قبلاً گفته شده است و هیچ کس در آن مورد حرف جدیدی ندارد بزند، هیچ کس حرف جدیدی ندارد بزند. هر کس حرف جدیدی زد، حرف تازه ای زد، اگر حق باشد شما بیاورید به من نشان دهید من در کتاب قرآن و روایات از ائمه قشنگ تر و زیباترش را برایتان نشان خواهم داد.

 هیچ کس، هیچ فیلسوفی، هیچ اندیشمندی، هیچ متفکری حرف جدید اصولی، یعنی یک اصلی از اصول زندگی را قشنگ بیان کرده باشد یا جدید بیان کرده باشد نداریم تقریباً می شود گفت حالا به ندرت پیدا می‌شود بعضی ها یک حرف های زیبایی می زنند و اینها را دقت می کنید می‌بینید که برمی گردد به مطالبی که اولیای خدا قبلاً، پیامبران اسلام، حکما و عرفای قدیم و ائمه معصومین اینها را گفته اند.

 اما اینکه مطالب حقانی به صورت جدید و در قالب جدید گفته شود یک مطلب است که این غیر از آن است که ما یک حرف جدیدی بزنیم که انبیاء نگفته باشند، خداوند نگفته باشد، اولیاء نگفته باشند این نیست، این غلط است اگر کسی بخواهد که یک حرف جدیدی بزند این باطل است در اصول و اصول معارف. آنچه حقیقت بوده و آنچه لازم بوده، و آنچه اصول بوده همه را گفته اند.

 اما در قالب جدید گفتن، با بیان جدید گفتن و با بیان نو گفتن خودش یک هنر است و خوب هم است، پسندیده هم است و یک هنر است و باید اینطور باشد.

اما مطالب را انسان باید با زبان شعر، با زبان هنر، با زبان زیبا و در قالب زیبا بیان کند خیلی خوب است این هم یک مطلب، از طرفی در جامعه بشری وقتی بشریت پیش می‌رود با یک مشکلاتی روبه‌رو می‌شوند که گاهی مشکلات سابقه نداشته است و برای اولین بار پیش می‌آید دین وقتی می‌خواهد این مشکلات را حل کند به نظر می‌رسد حرف جدیدی می گوید، این هم باز به نظر می‌رسد ولی همان حقایق است برای حل این مشکلات جدید وقتی بیان می‌کند به نظر می‌رسد حرف جدیدی است حالا مثال هایش زیاد است دیگر، مثلاً فرض بفرمایید یکی همین بحث ولایت فقیه است، خب ولایت فقیه را اولیاء و ائمه ما در زبانشان فرموده بودند، در زبان خودشان فرموده بودند و در زمان هایشان فرموده بودند ولی خب شرایط جوامع طوری بود که به این صورت بیان نمی‌شد. امام رضوان الله تعالی علیه همان مطالب حقه را با توجه به مشکلات زمانه و شرایط زمانه مطرح کرد بعضی‌ها که وارد نبوده‌اند فکر می‌کردند که ولایت فقیه یک حرف جدیدی است در حالی که اینطور نیست. ولایت فقیه یک امر عقلی است که هر عاقلی از بدو خلقت بنی‌آدم تا ختم خلقت هر عاقلی معنای ولایت فقیه را بفهمد قبول می کند.

آنقدر واضح و روشن است معنایش که هر عاقلی بفهمد معنایش را بلافاصله تسلیم می‌شود. البته روایات و آیات در مورد این داریم آنها ارشاد به عقل است. خب این حرفی هم که گفته می‌شود در عرفان مقربین که تنها راه سعادت ابدی وصل شدن به سلسله اولیاء است این حرف هم، حرف جدیدی نیست منتها چرا نمی‌گویند، چرا گفته نشده شاید حالا علت هایش را باید بررسی کرد یکی دو علت مهم دارد؛ یکی این است که شاید اگر اولیاء و علماء بخواهند مطرح کنند و این یک معضلی بوده و مشکلی بوده که بزرگان اهل هدایت و مرشدین و ارشاد کنندگان راه حق و هادیان راه هدایت و راه سعادت همیشه با این مشکل روبرو بوده‌اند به محض اینکه می خواستند بگویند که آقاجان ما یک پزشکی هستیم، یک درمانگری هستیم که دارویی درد شما ما است شیاطین زود شایعه می کردند زود جو می دادند آقا این آمده دنبال قدرت می گردد شما می‌دانید که در زمانی که امیرالمومنین برای حق خودش قیام کرد آن اصحاب سقیفه با یک حربه در مقابل امیرالمومنین قیام کردند یک اسلحه ایی داشتند، آن اسلحه چی بود؟ این بود که اینها قدرت طلب هستند اینها چون پیغمبر از خانواده اینها بوده اینها دنبال قدرت هستند، اینها دنبال دنیا هستند، اینها دنبال حکومت هستند! با این حرف می خواستند که ائمه را وادار به عقب نشینی کنند که آقا امام حسین قیام کرده برای سلطنت، قیام کرده برای مقام دنیا، قیام کرده… این حرف ها را می‌زدند و این باعث می شد یک مقدار اهل حق زبانشان بسته باشد برای اینکه مردم این فکر را نکنند مردم عوام، همان همج الرِّعاها، همان افراد جاهل افرادی که عقل نداشتند، خب اینها تحت تأثیر تبلیغات قرار می‌گرفتند و تبلیغات همیشه تبلیغات شیاطین زیاد بوده مثل همین الان که تبلیغات بسیار شدید است علیه دین، اگر علماء بیایند این حرف را بزنند زود می گویند آقا این آخوندها دنبال قدرت هستند آخوندها می‌خواهند فلان کنند، آخوندها دنبال سلطنت هستند، دنبال مال هستند و با ایجاد شبهات با ایجاد کلیپ ها با دروغ گفتن با مخلوط کردن حق و باطل یک موجی ایجاد می شود، یک مورد این بوده یکی همین بوده اما این حالا علت اصلیش نبوده علت اصلیش شیطان است. خداوند در قرآن به ما اشاره ایی دارد در یک جایی می فرماید که وقتی حضرت موسی ( ع ) و آن فتا و آن جوانی که همراه او بودند وقتی رسیدند به مجمع البحرین جایی که می خواستند ولی ایی از اولیاء خدا را ببینند می‌فرماید که “فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ سوره ” [۱] می گوید شیطان یادم ‌برد، شیطان مرا به نسیان وادار کرد اصلاً شیطان اینجا که می رسد دخالت می کند، شیطان اینجا که انسان می‌خواهد به ولی خدا یا به ولی ایی از اولیاء خدا وصل بشود چون آنجا صراط مستقیم است دیگر، چون این صراط مستقیم است طبق آموزش‌های ما صراط مستقیم همین سلسله اولیاء و وصل شدن به اولیاء هستند، به محض اینکه آنجا می‌خواهند وصل بشوند شیطان ” لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ” [۲] شیطان می نشیند به بهانه‌های مختلف به راه‌های مختلف انسان ها را غافل می‌کند و من یک چیز عجیبی دیدم که یکی از اهل علم، یکی از منبری های معروف و خوش بیان که خیلی طرفدار هم دارد البته در تلویزیون دیدم، دیدم دارد سخنرانی می کند خیلی قشنگ صحبت می‌کرد خیلی قشنگ و اصلاً مات ماندم که چطور غفلت می‌شود، حالا برای شما توضیح می‌دهم شیطان آنجا که شما می‌خواهید به ولی خدا وصل بشوید شیطان می آید شبهه ایجاد می‌کند، شبهه ایجاد می‌کند و بزرگترین شبهه او این است که شما نگاه می کنید وقتی به ولیّ خدا می رسید اول امور مادی و نقائص او را نشان می دهد مثلاً به پیامبران که می رسد می گوید که آقا این چه پیامبری است اینکه خودش مریض می شود اینکه خودش به بازار می رود اینکه خودش احتیاج دارد این هم که مثل ما است، این هم که مثل ما است؟ “مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ ” [۳] این هم که مثل ما است؟ توقع دارد که این یک موجود ماورائی باشد، یک فرشته باشد! امور ظاهری را مطرح می‌کند، عیب های ظاهری را اشکال های ظاهری را، حالا برای پیامبران که عیب نیست ولی برای اولیاء خب هر انسانی بالاخره مشکلی دارد هر انسانی که همه معصوم نیستند که ولی جزء اولیاءالله هستند اولیاءالله، حالا این یکی از اشکالاتی است که من حالا خدمتتان عرض می کنم.  بنابراین اینها می آیند همین ها را مطرح می‌کنند و شخص را از اینکه تابع ولایت باشد باز می دارند، مانع می‌شوند و همیشه انسان دوست دارد ولیّ خدا غایب باشد، ولیّ حاضر را نمی‌تواند بپذیرد!

 شما بارها عرض شده در زندگی ائمه نگاه کنید وقتی امیرالمومنین شهید شد در زمان امام حسن یا امام حسین می گفتند علی خوب بود علی کی بود اما امام حسن را قبول نداشتند، در زمان امام حسین امام حسن را قبول داشتند امام حسین را قبول نداشتند، امام حسین که شهید شد، امام صادق را قبول نداشتند ولی می‌گفتند امام حسین، همین الان شما نگاه کنید امام (رضوان الله تعالی علیه) را قبول دارند، اما این امام را قبول ندارند، یعنی امام زنده چون مسئولیت آور است نمی پذیرند اما وقتی غایب شد دوست دارند. امام زمان، من تا امام زمان نیاید حرف هیچ کس را قبول ندارم من فقط امام زمان، این حرف حرفِ شیطانی است، این حرف حرفِ شیطانی است امام حاضر و امام ناظر و ولی حاضر را سخت می پذیرند یک ذره هم که با او باشند با او صحبت می‌کنند گاهی موقع ها خب مثلاً شما دیدید دیگر آن رئیس جمهور قبلی، اسبق، رئیس‌جمهور اسبق اوایلش که آمد خیلی ولایتی بود، دو جلسه سه جلسه چند جلسه وقتی با رهبر نشست و صحبت کرد و اینها بعد یواش یواش احساس کرد که من هم کسی هستم من هم خودم یک کسی هستم دیگر قبول نکرد، حالا چرا؟ به خاطر همین امور بود دیگر، وقتی توی دو تا مسئله بحث می‌کنند وقتی او یک نظر می دهد این یک نظر می‌دهد وقتی امام، وقتی پیغمبر به دستور خداوند مشورت می گیرد از مومنین این خیال می کند کسی است، این می گوید اگر من هم قرار است نظر بدهم پس من هم کسی هستم دیگر، اینجا است که سقوط می‌کند از ولایت، و این هم یکی از عوامل آن، این هم یکی از عواملی است که ولایت را نمی‌پذیرند.

 آن چیزی که باعث می شود که شیطان دخالت کند حالا یا یا به صورت نسیان یا به صورت غفلت انسان را از ولی خدا باز بدارد همین است که در سوره کهف در داستان خضر می گوید که حضرت موسی و آن جوان وقتی که رسیدند آنجا شیطان “وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ” [۴] شیطان باعث می‌شود.

 من دیدم این مرد بزرگوار بالای منبر، تلویزیون عرض کردم تلویزیون را همین طوری داشتم نگاه می کردم دیدم شروع کرد و در مورد معیّت با اولیاء خدا صحبت کرد، چقدر قشنگ هم صحبت کرد. حالا شما ببینید کجا حلقه واسطه و این حلقه اصلی چجور فراموش می‌ شود! بله خداوند فرموده که با معصومین باشید با اولیاء من باشید اگر شما با اولیاء من باشید دائما با اولیاء من باشید سعادت ابدی جز این چیزی نیست. بله، سعادت ابدی این است که پهلوی امام باشید.

 یک کسی پیش امام صادق(ع) عرض کرد که یعنی ما بهشت می رویم؟ امام فرمود: شما الان در بهشت هستید منتهی متوجه نمی شوید. وقتی شما پیش اولیاء خدا هستید در بهشت هستید منتهی متوجه نمی‌شوید، خب بعدها که پرده ها کنار می رود متوجه می شوید. “کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ” [۵] با صادقین باشید این با صادقین بودن یعنی با ائمه معصومین بودن. بعد خب حالا ما می‌خواهیم با ائمه باشیم چگونه با ائمه باشیم؟ استدلال کردند ایشان، گفتند استدلالش این است که شما در زیارت عاشورا می خوانید که از خدا می خواهم “فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَهِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَهَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ  اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ زیارت عاشورا ” من از خداوند می خواهم که خداوند که معرفت شما اهل بیت را و ائمه معصومین را به من داد و معرفت اولیاء شما را به من داد من با شما باشم در دنیا و در آخرت. خب اولیاء چه کسانی هستند؟ ایشان استدلال کرد به آن اهل که پای منبرش نشسته بودند گفت شما اولیاء معصومین هستید و من اگر با شما باشم و شما را بشناسم ائمه را هم می‌شناسم تمام می‌شود! این اشتباه بزرگی است، حلقه واسطه یعنی کی؟ یعنی علمای ربانی اینجا گم شد، معصومین، عوام الناس، اینجا یک حلقه واسطه است این گم شد، چرا؟ همان حرفی که ما می‌گوییم، علمای ربانی، یعنی حلقه واسطه بین امام زمان و مردم علمای ربانی هستند. می‌بینید این عالم عزیز بالای منبر حرف می‌زند معرفت ائمه را مطرح می‌کند، معرفت شیعیان را مطرح می‌کند ولی آن اولیاء حلقه واسطه بین مردم و معصوم را مطرح نمی‌کند و این همین مصیبتی است که الان در کشور ما پیش آمد، در کشور ما پیش آمد ما بعد از انقلاب حلقه واسطه خراب شد به دلیل اینکه مساجد را خراب کردند به دلیل اینکه علمای ربانی را خراب کردند و به دلیل اینکه نااهلان نفوذ کردند و الان مصیبتی که ما در کشورمان داریم ریشه اش همین ها است، اگر این درست شود همه چیز درست می‌شود و این مسئله‌ایی است که خطرناک است، این مسئله ایی که فاجعه بار است و باید این مسئله حل شود.

 دوست عزیزی با یک آقایی بحث می کرد ادعای مسلمانی بودن داشت، ادعای شیعه بودن داشت، ادعای… ولی مشکل داشت دیگر با نظام و با نظام ولایت و اینها مشکل داشت. بعد ایشان فرموده بود به او که شما امیرالمومنین را قبول دارید؟ گفته بود بله قبول دارم، گفت امیرالمومنین یک جمله ایی دارد (که این را شماها یادتان باشد در تبلیغات، همیشه این را یادتان باشد این خیلی از آن بحث های کلیدی است ) که امیرالمومنین به کمیل مَحرم رازش و صاحب سرّش آموزش داد. فرمود که النّاس ثلاثه مردم سه گروه هستند “النَّاسُثَلَاثَهٌفَعَالِمٌرَبَّانِیٌّوَمُتَعَلِّمٌعَلَىسَبِیلِنَجَاهٍوَهَمَجٌرَعَاعٌ ” [۶] مردم سه گروه هستند ای کمیل؛ یا عالم ربانی است یا متعلم عَلی سبیل النّجاه است یعنی تابع عالم ربانی است، شاگرد عالم ربانی است زیر نظر عالم ربانی دارد تربیت می‌شود و رشد می‌کند، اگر یکی از این دوتا نیست هِمج الرّعاء، هِمج الرّعاء یعنی چی؟ یعنی این همین مگس های گرد شیرینی، انسانها این طوری هستند این دستور و این آموزش امیرالمومنین به کمیل بن زیاد برای ما خیلی مهم است. الان همه باید فکر کنیم من فکر کنم عالم ربانی هستم یا نیستم؟ نیستم، پس باید مُتَعَلِّمٌ عَلَىسَبِیلِ نَجَاهٍ باشم، باید زیر نظر علمای ربانی باید تربیت بشوم، اگر نیستم چه در مسجد باشم چه در میخانه هِمج الرّعاء هستم، هیچ فرقی نمی‌کند. این مطلب خیلی کلیدی است و دوست ما می‌گوید به او گفتم تو که علماء را قبول نداری؟ گفت نه من علماء را قبول ندارم، فقط امیرالمومنین را قبول داری؟ گفت بله، امیرالمومنین را که الان دسترسی به او نداری که، ندارم، خب پس تو هِمج الرّعاء هستی! عالم ربانی که نیستی متعلّم هم نیستی چون هیچ ارتباطی با عالم ربانی نداری و وقتیکه ارتباطی با عالم ربانی نداری بنابراین تو هِمج الرّعاء هستی. مگس، این حشرات، این حشرات حالا بعضی ها استاد دانشگاه هستند این عوام هِمج الرّعاء هستند مثل پشه و نمی‌دانم این حشرات ریز و مگس هستند، آن استاد دانشگاه است او خرمگس است. اینها مگس هستند او خرمگس است، خب خرمگس ممکن است باشد اگر زیر نظر عالم ربانی که عالم ربانی را ما در جلسات گفتیم یعنی عالمی که شدید الرّبط به خداوند است و معشوق او خداوند است و در راه خداوند دارد زندگی می‌کند اگر زیر نظر او نیستی تو هِمج الرّعاء هستی. باید اگر شیعه امیرالمومنین هستی باید متعلم… دوست ما گفت من وقتی به او گفتم همین طوری ماند.

از جملات قشنگ امیرالمومنین است که می شود آدم به آن استناد کند، البته شیطان می آید در دل می گوید نه آقا من نهج البلاغه می خوانم، عالم ربانی من نهج البلاغه است، نه، عالم ربانی زنده باید باشد، نگفت کتاب حکمت، نگفت قرآن، نگفت کتاب خدا گفت عالم ربانی، با کتاب که نمی‌شود، با کتاب که نمی‌شود حتی قرآن‌ هم نمی‌شود، با قرآن هم نمی‌شود بزرگتر از قرآن که ما کتابی نداریم، باید عالم ربانی باشد، باید انسان باشد، باید زنده باشد، باید فیض را بگیرد و به تو برساند. این می‌شود عالم ربانی، عالم ربانی حلقه واسطه بین معصومین و مردم است و من دیدم که این آقا این حلقه را نگفت و نه ایشان بسیاری از اهل علم ما نمی گویند! آنها بهانه است، شیطان است فراموشی می آورد، شیطان است غفلت می آورد. این اصل اساسی تعطیل شده است در جامعه تعطیل شده، همه جا منبر است همه جا سخنرانی است همه جا حرف است ولی این مطلب گفته نمی شود، این حلقه واسطه که ائمه ما و امام زمان(ع) روی این تاکید فرموده، فرموده “فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِمْ ” این علمای ربانی حجت من بر شما هستند که باید در زندگی به اینها رجوع کنیم، اینها را فراموش می‌کنند اینها را دارند… و حمله علیه روحانیت، حمله علیه مقدسات و علماء این الان در فضای مجازی و فضای حقیقی برای اینکه این سند زنده و این حجت زنده الهی را از بین ببرند. یک شیعه واقعی کسی است که بگردد عالم ربانی را پیدا کند و از او اطاعت کند. در قرآن نگفته کونوا معَ المعصومین، در قرآن نگفته که مومنین معصومین هستند، اینکه می گوید کونوا مَعَ الصّادقین شاید یکی از علت های آن این است، درسته، در رأس صادقین در رأس علمای ربانی در صدر اولیاء، معصومین هستند. اما چرا خدا نگفته معصومین؟ بخاطر اینکه در زمانی که دسترسی به معصوم ندارید کسانی که به نسبت این صفات را دارند یعنی نزدیک تر به معصوم هستند آنها را بگیرید و کونوا مَعَ الصّادقین یعنی کونوا مَعَ العُلماء الرَّبّانیین کسانی که به معصوم نزدیک هستند از شما نزدیک تر هستند با آنها رابطه داشته باشید، این سلسله اولیاء است. سلسله اولیاء یک بحث بسیار مهمی است و هر کسی این سلسله را قطع کند و این سلسله را قبول نداشته باشد قائل به طَفره است و کسی که قائل به طفره است خلاف عقل دارد صحبت می‌کند.

 ما در سلسله و در جریان ولایت طفره نداریم که یک جایی قطع شده باشد، این سلسله متصل است، خورشید اینجا دارد نور می دهد این نور خورشید از ابتدا تا انتها است، بله هر چی می رود ضعیف تر می شود ولی این نور است امکان ندارد نور خورشید اینجا قطع شود بعد مثلاً یک جای دیگر ظاهر شود، امکان ندارد، امکان ندارد این محال عقلی است، ولایت را باید اینطوری ترجمه کرد، این را نور خورشید باید در نظر گرفت، سلسله ولایت یعنی مثل نور خورشید است ما باید بگردیم پیدا کنیم اولیاء خدا را و زیر نظر آنها کار کنیم و زیر نظر آنها خدمت کنیم و این اصل مهمی است.

 بنابراین این حرف حرفِ تازه ایی نیست، این حرف قرآن است، این حرف معصومین است، این حرف اولیاء و حکما و عرفا و انبیاء است منتهی شیطان در طول تاریخ آمده و روی این دست گذاشته است و گفته “لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ” [۷] یعنی این کار را می کنم، به مردم می‌گویم که آقاجان ما فقط خدا، همان حرفی که شیطان زد، شیطان روز اول گفت چی؟ گفت من به آدم سجده نمی کنم من فقط به تو سجده می کنم، و یکی از نقاط عرفان های انحرافی که هم منصور حلاج دارد، هم مولوی دارد و همه این عرفان‌های مخدوش و مخشوش دارند این است که شیطان را بزرگترین موحد عالم می دانند، چرا؟ چون شیطان گفت فقط خدا، هیچ کس به اندازه شیطان نگفت فقط خدا، شیطان گفت فقط خدا.

 این داستان معروف است که یکی از انبیا را دید شیطان و با او صحبت کرد گفت که خدا اشتباه کرد، خدا بی معرفتی کرد، خدا نامردی کرد لا اله الا الله، نعوذُ بالله، چرا؟ گفت برای اینکه من یک عمر عبادتش را کردم حالا یک اشتباهی کردم این درسته با من اینطوری رفتار کند؟ یک عمر من او را پرستیدم یک عمر او را ستایش کردم حالا یک اشتباهی کردم این درسته که من را لایق عذاب ابدی ‌کند شروع کرد از مثلا خداوند نعوذُ بالله بی معرفتی خدا صحبت کردن، آن پیامبر گفت که خب خدا توّاب هم هست نه اینکه تو می گویی اینطوری نیست خدا توّآب هم هست خدا توبه پذیر هم هست خدا مهربان هم هست اینکه تو می گویی نیست، گفت که اگر اینطوری است پس چرا من را نمی بخشد؟ گفت حالا من می روم پیش خدا وقتی که با خدا راز و نیاز می کنم از خدا می‌خواهم. خب وقتی که موقع مناجات و راز و نیاز شد با خدا راز و نیاز کرد عرض کرد که خدایا این شیطان اینطور می گوید خداوند فرمود که بله من توّاب هستم و هیچ چیزی از او نمی خواهم، آدم مُرد از دنیا رفت این الان برود سر قبر آدم یک سجده کند بیاید من می پذیرم، توبه اش را می پذیرم و او را می بخشم. آمد پیامبر خوشحال شد گفت عجب مژده ایی، او که دنبال توبه و دنبال نجات است خداوند هم که باب رحمت را باز کرد، یک سجده، آمد و با خوشحالی به شیطان فرمود که بله، خداوند اینطوری فرموده که اگر تو الان، آدم مُرد منتهی الان برو سر قبر او یک سجده کن من می بخشم. شیطان گفت زِکی، آن موقع که زنده بود سجده نکردم حالا که مُرده بروم سجده کنم! نه، من نمی کنم، من فقط خدا را عبادت می کنم، من فقط خدا را عبادت می کنم! لذا اینها می‌گویند که شیطان جزء موحدترینِ موحدین است. خب نمی فهمد، وقتی شیطان باشد انسان نمی فهمد.

 توحید به اطاعت است او اگر گفت به آدم سجده کن که هیچی، اگر گفت که به هر چیزی سجده کن ما باید اطاعت کنیم. توحید فقط اعتقادی نیست، توحید جنبه عملی هم دارد، در عمل هم من باید مطیع باشیم و فقط حرف او را اطاعت کنم این کمال توحید است نه اینکه فقط من بگویم من فقط به او سجده می کنم و به کسی سجده نمی کنم، این نیست، اطاعت توحید در اطاعت هم باید باشد نه توحید در هوای نفس، نه اطاعت از هوای نفس، اطاعت از هوای نفس مخالف توحید در اطاعت است و این توحیدش توحید ناقص است ولی خب عرفان های غلط عرفان‌های مخشوش کتاب طَواسینُ الازلی که منصور حلاج است آن هم آنجا همین حرف‌ها را می‌زد مولوی هم در مثنوی اش از این مزخرفات دارد دیگر که بله او آمد و اینطوری است و اینها.

 اطاعت خداوند به این است که آن طور که او دوست دارد ما از او اطاعت کنیم، همان روز هم شیطان عرض کرد که خدایا از من نخواه به آدم سجده کنم، طوری تو را عبادت می کنم که فرشته ها و ملائکه حسرت بخورند، به تعجب بیفتند! خداوند فرمود: من دوست دارم آن طوری عبادت شوم که خودم می‌خواهم نه آنطور که تو دوست داری. دوست دارم آنطور عبادت شوم که من می‌خواهم نه آنطور عبادت بشوم که تو دوست داری، منیت تو مانع رسیدن به من هست، این شیطنت در ما هم هست، من فقط امام زمان را اطاعت می کنم، به غیر از امام زمان از هیچ کس اطاعت نمی کنم، خب این هم همان است!

 امام زمان (ع) فرمود که من نیستم به حجج من رجوع کنید به علمای ربانی به نماینده های من رجوع کنید.

 الان هم همین طور، یکی از موانع همین طور است بعضی‌ها می‌گویند که ما فقط از آقا، به غیر از آقا، دستت نمی رسد به آقا، شما باید بروید بگردید علمای ربانی را پیدا کنید که وصل هستند به آقا با آنها کار کنید به آنها خدمت کنید آقا این را دوست دارد، آقا این را دوست دارد ولی خدا این را دوست دارد ما باید سلسله مراتب را حفظ کنیم. گفت:

هر مرتبه از وجود حکمی دارد           گر حفظ مراتب نکنی زندیقی

مراتب را حفظ کنیم، ما باید به دنبال اولیاء خدا باشیم اولیاء خدا هم زیاد پیدا می‌شوند و این حرف، حرف ناب قرآن و دین و اسلام و تشیع است.

 امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق بدهد این مطالب را درک کنیم متوجه بشویم و روی این مسئله کار کنیم، هر که را دیدید که ادعا می کند بگو آقا پیر داری یا نداری؟ مرشد معنوی داری یا نداری؟ الان اینها که می بینید خیلی‌ها گمراه شده اند در این دانشگاه‌ها، اساتید دانشگاهی هستند، دکترای علوم اسلامی دارند، دکترای فقه اسلامی دارند، دکترای فلسفه اسلامی دارند، دکترای عرفان اسلامی دارند، دکترا دارند، دکترا یعنی چه؟ یعنی فوق تخصص، یعنی هرچی از آنها بپرسی بلد هستند ولی عرض کردم جزء همان هِمج الرّعاء هستند، چرا؟ چون وقتی وصل نباشد آدم به این سلسله این هِمج الرّعاء است، باید در این سلسله بود و باید “هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ ”  هر کس ولی ایی از اولیاء خدا که از خودش بالاتر باشد و زیر نظر او کار نکند هلاک می شود.


[۱] . کهف آیه۶۳

[۲] . سوره اعراف آیه۱۶

[۳] . سوره فرقان آیه۷

[۴] . سوره کهف آیه۶۳

[۵] . سوره توبه آیه۱۱۹

[۶] . قصار امیرالمومنین ۱۴۷

[۷] . سوره اعراف آیه۱۶

کانال تلگرام

همچنین ببینید

عرفان مقربین

تقسیمات ولایت

تقسیمات ولایت به نام خدا سخنرانی استاد علوی لازم است سالکین محترم پس از مشاهده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *