مقایسه حضرت فاطمه(س) و حضرت مریم (س)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه الله فی السموات و الارضین
همانطور که قبلا نیز مطرح شد وظیفه استاد عرفان مقربین این است که تا آنجا که سواد او اجازه میدهد و تا آنجا که بیانش توانایی دارد به شبهات و اشکالاتی که در رابطه با مباحث درسی یا مباحث مهم اجتماعی مطرح میشود از دیدگاه عرفان مقربین و از دیدگاه منابع علمی پاسخ دهد و البته شبهات بسیار است.
در درجه اول جنبه های فقهی بسیاری از شبهاتی که این روزها توسط افراد مختلف مطرح میشود را میتوان از دفتر مراجع تقلید پرسید لذا نیازی به مطرح شدن آنها را در جلسات عرفان مقربین نمیباشد. مباحث کلامی و اعتقادی که مربوط به سیروسلوک و روش تربیتی کانون علم و دین است، در گروهها و در حلقههای درسی که قبل از جلسه برقرار میشود، پاسخ داده میشود و اگر پاسخها قانع کننده نبود یا سوالات کمی پیچیده بود، استاد در حد وسع و اطلاعات خود به آنها پاسخ میدهد.
با توجه به ایام فاطمی سوالی مطرح شده که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. این سوال بسیار زیاد مطرح شده و در میان علما نیز به آن پرداخته شده است و آن مقایسه مقام فاطمه زهرا(س) و حضرت مریم(س) است! در قرآن ملائک به حضرت مریم(س) عرض میکنند “وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ”[۱] ای مریم خداوند تو را برگزید و پاک کرد و بر تمام زنهای جهان برتری داد. این نصّ صریح قرآن هست که حضرت مریم(س) بر همه زنهای عالم برتری دارد، لذا بسیاری از افراد مطرح کردند که ما دلیلی از قرآن نداریم که فاطمه زهرا سیده نساء عالمین است! این مسأله در روایات ذکر شده ولی در قرآن نیامده است بنابراین افرادی که فقط به قرآن معتقد و پایبند هستند و می گویند نمیتوان به روایات اعتماد کرد، روایات در درجه دوم هستند و اگر با قرآن تعارض داشتند اصل قرآن است، معتقدند در قرآن نیامده فاطمه زهرا سیده النساء العالمین است اما در مورد حضرت مریم ذکر شده “وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ “، بنابراین بسیاری از اهل علم، تحقیق و مطالعه اصرار دارند که مقام حضرت مریم از حضرت زهرا بالاتر است! این شبههای است که بسیار مطرح میشود.
عرفان مقربین معتقد است که حضرت زهرا(س) سیده نساء عالمین است و مقامش برتر از حضرت مریم است.
ابتدا باید به این مسأله پاسخ داد که آیا اصلاً این بحثها بحث درستی است که مقام این افراد بلند مرتبه را با هم مقایسه کرد. مانند کودکانی که به هم میگویند مثلا بابای من زورش از بابای تو بیشتر است یا مثلاً عروسک من از عروسک تو خوشگلتر است، آیا چنین رفتاری درست است؟ انسان در مقابل اولیاءالله هیچ وظیفهای ندارد که آنها را با هم مقایسه کند، وظیفه او این است که بگوید این افراد همگی اولیاء خدا هستند و باید آنها را دوست داشته باشد و از آنها اطاعت کند. بنابراین شبهه بعدی که مطرح میشود این است که آیا مقایسه مقام اولیای الهی کار درستی است؟
در مورد این مسأله خداوند در قرآن فرموده است که “آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ…”[۲] این دو آیه بسیار پرمعنا و عجیب است و توصیه شده که بعد از نماز عشاء خوانده شود که ثواب و ارزش بسیاری دارد. در فرازی از این آیه هست “لاَنُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا” ما فرقی بین پیامبرها نمیگذاریم همه پیامبرها یکی هستند، بنابراین ما نباید با توجه به ظاهر، آنها را با هم مقایسه کنیم اما مسأله این است که خودِ خداوند در قرآن در ادامه همان آیه اشاره کرده است که “تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ” این پیامبران را ما بعضیهایشان را به بعضی دیگر فضیلت دادیم یعنی مقام بعضی بالاتر است و فضائلی دارند که آن دیگری ندارد “مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ” بعضیهایشان با خدا صحبت کردند، بعضیهایشان مرده را زنده میکردند و هر کدام از آنها مقاماتی داشتند. خداوند در قرآن در دو آیه میفرماید که ما بین پیامبران تفاوت قائل هستیم، بعضیهایشان را فضیلت دادیم، فضیلتی به یکی دادیم که به دیگری ندادیم. پس چرا در آیه دیگری خداوند فرموده است ” لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه”؟ پاسخ این است که در این آیه در مقام اطاعت هیچ تفاوتی بین پیامبران و اولیاء الهی نیست، انسان از هر یک از اولیاء خداوند که در سلسله اولیاء الهی قرار دارند اطاعت کند مانند این است که از دیگری اطاعت کرده است و از هر کدام سرپیچی کند مانند این است که از دیگری سرپیچی کرده است و سپس میفرماید “لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا” شنیدیم و اطاعت کردیم، نمیفرماید سَمِعنا و استَدَلنا شنیدیم و بعد گفتیم آقا این حرفی که میزنید دلیلتان چیست؟ وقتی از ولی خدا شنیدیم، اطاعت کردیم، دیگر دنبال دلیل نرفتیم. بنابراین مقام اطلاعت برای همه اولیای الهی یکی است، اگر فردی از یکی از اولیاء خدا، حتی از اولیای پایین خدا که در سلسله اولیاء الله قرار دارند اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است.
عرفان مقربین به این مسأله معتقد است که با توجه به این که برخی از اولیاء الله معصوم نیستند اما پشتوانه ای دارند و آن این است که اگر حرفی بزنند و اشتباه بگویند خداوند آن را اصلاح میکند! خداوند هیچگاه اجازه نمیدهد یک ولی از اولیای خدا، بنده های خدا را گمراه کند.
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن مصلحی تو ای تو سلطان سخن(مولوی)
لذا نباید اینگونه فکر کرد که در هدایت فقط پیامبران معصوم بودند بلکه در هدایت همه اولیاءالله به نوعی با درجات مختلف معصوم هستند البته درجات مختلفی دارد مانند عصمت اصلیّه، عصمت ذاتیّه یا عصمت ظلّیّه. عصمت ظلّیّه یعنی در پرتو نور عصمت ولیّ خدا، اینها نیز معصوم هستند.
به عنوان مثال یکی از ائمه(ع) به فردی میگوید این آقا هر چه گفت اطاعت کن، در حالت دیگر نمیگوید هرچه گفت، بلکه میگوید از این فرد اطاعت کن، مثلاً در کار فرماندهی جنگ از این فرد اطاعت کن یا در مسائل مالی، ایشان هر چی فتوا داد اطاعت کن. در حالت اول که امام معصوم میفرماید هرچه این آقا دستور داد اطاعت کن، اگر ایشان از آن فرد بخواهد که نماز خود را نخواند، نباید نماز بخواند زیرا امام فرموده است در همه مسائل از ایشان اطاعت کن. حضرت خضر(ع) نیز به حضرت موسی(ع) همین مسأله را فرمود و حرف اولیاء بزرگ الهی است که می گویند:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها(حافظ)
گاهی مواقع ممکن است ولی خدا حرفی خلاف نصّ صریح قرآن بزند که باید از آن اطاعت کرد همانطور که امام موسی بن جعفر(ع) به علی بن یقطین فرمود غلط وضو بگیر و او هم اطاعت کرد. علت این دستور امام این بود که هارونالرشید دستور داده بود که علی بن یقطین را زیر نظر بگیرند و اگر مطمئن شدند که شیعه است و مثل آنها عمل میکند او را بکشند لذا امام موسی بن جعفر (ع) فرمود از این به بعد غلط وضو بگیرد تا بدین وسیله در امان بماند.
یک موقع ممکن است انسان در مورد این که فردی ولی خدا است، شک داشته باشد که این بحث دیگری است. در چنین حالتی فرد باید تحقیق کند و اگر حرفی خلاف دین زد نه تنها در مورد واجبات و محرمات، بلکه در مورد مستحبات هم نباید از او اطاعت کند. اما آنگاه که ثابت شد فردی ولیّ خدا است، باید بی چون و چرا اطاعت کرد. لذا در روایتی آمده “مَن اَصغی إلی ناطِقٍ فَقَد عَبَدَه”[۳] هر کس به حرف یک نفر گوش کند او را عبادت کرده است، اگر ناطق و متکلم از طرف خدا حرف میزند تو خدا را عبادت کردی، اگر از طرف شیطان حرف میزند تو شیطان را عبادت کردی.
بنابراین در مقام اطاعت است که خداوند تفاوتی بین پیامبران و اولیای الهی قائل نمیشود اما در سایر مقامات تفاوتهایی بین پیامبران و اولیای الهی وجود دارد کما این که خود خداوند نیز اجازه داده است که در مورد آن صحبت شود. گرچه در مورد اولیا و ائمه باید گفت کُلُّهُم نور وَاحِد ولی از نظر فضائل تفاوتهایی بینشان وجود دارد. به عنوان مثال امام حسین(ع) سیدالشهدا است و هیچ کس دیگر سیدالشهدا نیست، این فضیلت ایشان است. گاهی بعضی از فضائل تنها مختص یکی از ائمه یا اولیا است و در دیگران وجود ندارد مثلا فضائلی هست که امیرالمومنین(ع) دارد اما پیامبر اسلام(ص) ندارد. روزی خود پیامبر به امیرالمومنین فرمود علی جان تو فضائلی داری که من ندارم، امام علی(ع) فرمود یا رسول الله این فضائل چیست؟ ایشان فرمود بهترین پدر زنهای دنیا مال تو است و بدترین پدر زنهای عالم مال من است! نسل ائمه از توست، بهترین زنان عالم همسر توست. از طرف دیگر پیامبر فضائلی دارد که امیرالمومنین ندارد؛ بهترین دختران عالم دختر پیامبر است نه دختر امیرالمومنین، یعنی حضرت زینب مقامش از فاطمه زهرا پایینتر است. امام حسن(ع) فضیلتی دارد که امام حسین(ع) ندارد لذا در آن داستان امام حسین(ع) از امام حسن(ع) پیشی نمیگیرد، میفرماید اجازه نمیدهم، ایشان از من افضل است. بنابراین در مورد پیامبران، ائمه و اولیای الهی اشکالی ندارد از نظر فضیلت بحث شود و در مورد تفاوت آنها در فضیلتهایشان صحبت شود.
مبحث بعدی مسأله تعارض آیات قرآن و روایات است. به طور کلی اگر روایتی با آیه قرآن اختلاف داشت اصل آیه قرآن است. حال این سوال مطرح میشود که آیا عرفان مقربین معتقد است اگر معصوم حرفی خلاف قرآن زد، ما باید به آن عمل کنیم؟ در پاسخ باید گفت زمانی که معصوم خودش خلاف قرآن میگوید، حرف معصوم ارجح است. اما زمانی که روایت خلاف قرآن است چون روایت خودِ معصوم نیست بلکه آن را از معصوم نقل میکنند، پس ممکن است اشتباه باشد بنابراین اگر جایی روایت خلاف قرآن باشد اصل، قرآن است مگر این که با ادله بسیار مُتقَن و محکم ثابت شود این روایت را معصوم گفته است. اگر این مسأله ثابت شد و با قرآن تعارض داشت، برای چنین حالتی فقها، مجتهدین و علما آمدند قواعدی تبیین و تهیه کردند به نام مرجّحات که براساس آن متوجه میشوند این آیه ارجح است یا این روایات. این کار، کار اجتهادی است و کار هر کسی نیست بنابراین اگر بعضی افراد این شبهه را مطرح کردند که چرا فلان مرجع یا فلان عالم این مسأله را مطرح کرده که در ظاهر خلاف قرآن است؟ باید به او اینگونه پاسخ داد که علما و مراجع ملاکهایی دارند که هر کسی نمیداند، لذا نمیتوان با یک روایت از یک مرجع اشکال گرفت.
حال نوبت سوال اصلی است که آیا مقام حضرت فاطمه(س) از حضرت مریم(س) بالاتر است؟ روایات بسیاری وجود دارد که میفرماید حضرت زهرا(س) از حضرت مریم(س) برتر است و از دسته روایاتی هستند که جای انکار ندارند و هم اهل سنت و هم اهل تشیع در کتابهای معتبر این روایات را آوردهاند. از نظر روایات شکی در آن نیست یعنی آنقدر روایات زیاد و محکم است که شکی در آن نیست منتها برخی افراد ممکن است روایات را قبول نداشته باشند و به دنبال اثبات این مسأله از طریق قرآن باشند. قطعاً میتوان این مسأله را از طریق قرآن اثبات کرد زیرا بسیاری از استنباطها و استدلالهایی که ائمه بر افضلیت مقام زهرای اطهر(س) کردند از خود قرآن است اما متاسفانه تا جایی که تحقیق و تدبر شده است کسی از علما مستقیماً به آیهای ارجاع نداده است و این کاری است که علما باید انجام دهند. البته یک سری ادلّه عقلی وجود دارد که به وسیله آنها میتوان اثبات کرد مقام ایشان بسیار بالاست و در ادله عقلی دیگر نمیتوان اشکال گرفت.
یکی از دلایل عقلی که در این مسأله مطرح میشود این است که مسلم است که حضرت مریم افضل از نساء عالمین است اما این عالمین دو معنا دارد؛ یک عالمین به معنای مطلق است و یک عالمین به معنای نسبی. به عنوان مثال قرآن میفرماید “الحمدالله رب العالمین” عالمین در این آیه مطلق است، خداوند رب همه عالمین است در همه شرایط اما خداوند به بنی اسرائیل میفرماید “وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ”[۴] بنی اسرائیل من شما را بر عالمین برتری دادم، آیا این عالمین مطلق است؟ قطعاً مطلق نیست زیرا ۱- اگر اینها بر تمام عالمین فضیلت داشتند چرا بعداً “وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ”[۵] دچار عذاب و غضب الهی شدند؟ پس مشخص است بنی اسرائیل در شرایط خاصی فضیلت داشتند! یا چرا بعداً که حضرت مسیح(ع) تشریف آوردند خداوند به ایشان فرمود من کسانی را که از تو تبعیت کنند چه بنی اسرائیل چه غیر بنی اسرائیل، بر تمام کسانیکه کافر شدند از جمله بنی اسرائیل ترجیح میدهم. خداوند به حضرت مسیح(ع) فرمود “یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ”[۶]. از همین آیه مشخص میشود که آنجا هم که فرمود بر عالمین، نسبی است و نسبت به یک زمانی اینگونه بوده است بنابراین هر جا در قرآن العالمین آمده است باید بررسی شود که مطلق است یا نسبی. در مورد حضرت مریم هم این شبهه پیش میآید که آیا خداوند ایشان را بر نساء تمام عالم، اول و آخر برتری داد یا بر عدهای یعنی بر زنان زمان خودش؟ یا فضیلت او نسبی بوده است؟ فضیلت او این بوده که بدون همسر فرزند دار شده، این فضیلت بر همه زنان عالمین حتی بر حضرت زهرا هم هست! این فضیلت اشکال ندارد اما مطلق نیست، در حالیکه در مورد حضرت زهرا(س) مطلق است.
خداوند در مورد دیگران هم فرموده است “إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ”[۷] که روی آنها نیز باید بحث شود و بحثهای خیلی قشنگ و طولانی میشود ولی جای آن در کلاس تفسیر و خصوصاً مرحله سوم تفسیر باطنی و اسرار قرآن است.
بنابراین در مورد لفظ عالمین توضیح داده شد و اما از نظر عقلی هم آنگاه که میفرماید عَلَی العالمین، نمیتواند منظور برتری بر کل عالم باشد. خودِ حضرت مسیح(ع) و خودِ حضرت موسی(ع) هم نمیتوانند از پیامبر خاتم النبیین، خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) برتر باشند! مسلّم است که هر چه هم مقامشان بالا باشد به مقام اهل بیت نمیرسد. بنابر آیه تطهیر که در قرآن خداوند فرمود “إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا”[۸] خداوند میخواهد شما اهل بیت را پاک کند، حالا این پاک کردن، پاکی تکوینی است نه تشریحی! زیرا تشریحی را خداوند برای همه میخواهد لذا تطهیر در این آیه تکوینی است، زیرا خدا اراده کرده که خانواده اهل بیت که شامل پیامبر(ص) و اهل بیت او میشود، پاک شوند. بنابراین طبق این آیه اهل بیت بر همه عالم ترجیح دارند، همه یک نور هستند و طهارت ذاتی دارند و آن طهارت خاصی که خداوند در قرآن فرموده مخصوص پیامبر(ص) است، مخصوص زهرا(س) هم هست و آن طهارتی که مخصوص پیامبر(ص) است مخصوص امیرالمومنین(ع) و مخصوص حسنین(ع) هم هست زیرا همه نور و حقیقت واحدی هستند. این قطعاً از طهارت حضرت مریم (س) بالاتر است.
بنابراین اگر ثابت شد که اهل بیت عصمت همه در یک درجه از پاکی هستند و به دلیل این که پاکی پیامبر از پاکی همه گذشتگان بالاتر است به طور طبیعی و عقلی این نتیجه حاصل میشود که طهارت زهرای اطهر (س) افضل بر طهارت حضرت مریم (س) است. این یک دلیل عقلی است و دلیل قرآنی نیست. مقدمات از راه قرآن ثابت میشود اما این دلیل، دلیل عقلی است.
حال به معنای کوثر میپردازیم. کوثر خیر کثیر نیست، این که گفتند خیر کثیر است ناقص گفتند، حکمت خیر کثیر است. در قرآن می فرماید “وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ”[۹] خداوند به هر کس حکمت بدهد به او خیر کثیر داده است، هر جا که خدا فرمود ما به موسی، عیسی، ابراهیم، سلیمان، پیامبر اکرم و مومنین حکمت دادیم منظور این است که خیر کثیر دادیم. ولی خیر کثیر درجات دارد، همهاش حکمت است ولی حکمتی که مثلا به سلیمان داده شد با حکمتی که به حضرت دانیال داده شد فرق میکند پس خیر کثیر خودش مراتب دارد. کوثر خیر کثیر نیست بلکه یک خیر کثیر خاصی است، خیر کثیری که از همه ابعاد روی به افزونی دارد. کوثر بر وزن فُوعَل است، فُوعَل یعنی چیزی که کثرتش لایوصف است، وصف نمیشود. جوهر نیز بر وزن فوعَل است، جَهر یعنی چیزی که ذاتش ظاهر شده است مثلاً میگویند شما نماز صبح و مغرب یا عشا را بلند بخوانید طوری که جوهر صدای شما ظاهر بشود، جَهر یعنی ظاهر شدن اصل. حال چرا به سنگهایی مانند سنگ یاقوت جواهر میگویند؟ این سنگ تا زمانی که در معدن است جواهر نیست زیرا روی آن رسوباتی قرار دارد اما وقتی صیقل داده میشود و رسوبات از بین میرود، ذات آن سنگ ظاهر میشود و به آن جواهر میگویند که از جوهر میآید، همانطور که ذکر شد جوهر بر وزن فوعَل است یعنی بیش از این قابل وصف نیست، زیبایی او با تمام ابعادش ظاهر شده است.
کوثر خیر کثیر نیست بلکه خیلی کثیر است یا به عبارتی کثیر اندر کثیر است! خداوند به مریم می فرماید که “إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ”[۱۰] ولی خداوند به پیامبر نمی فرماید که ما به تو خیر کثیر میدهیم بلکه فرمود “إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ”[۱۱] الکوثر یعنی قبل از آفرینش کوثر بوده است، نه چیزی که میخواهد کوثر بشود! این خیلی تفاوت دارد زیرا آنها میگفتند که نسل تو قطع میشود، لذا خداوند نفرمود که ما به تو کوثر میدهیم یعنی چیزی میدهیم که در آینده مقامش از حضرت مریم، همه مطهرین و همه معصومین عالم بالاتر میرود بلکه فرمود که “إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ” الف و لام، الف و لامِ عهد است یعنی یک چیزی که از قبل ذاتش کوثر بوده به تو دادیم.
روی بقیه آیات این سوره هم بحثهای فراوانی است مثلاً “وَانحَر” را ذبح کردن ترجمه کردند در حالی که اصل وَانحَر ذبح نیست و معنای بالاتری دارد و احتمال زیاد ترجمه اش همین بالا آوردن دست است که یعنی تمام عالم هستی را پشت سر گذاشتی. هنگام نماز خواندن در تکبیره الاحرام انسان دستش را بالا می برد و الله اکبر میگوید یعنی خدا از همه چیز بزرگتر است بزرگتر از آنی که به وصف بیاید، همه چیز کنار رفت، همه چیز پشت سر رفت، انسان از تمام عالم هستی جلو زده است، وقتی انسان جایی قرار بگیرد که بعد از او خدا است و در مقابل خداست، تمام عالم هستی میشود پشت سرِ او! این اشاره به همین است “فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ” یعنی با آن چیزی که ما به تو دادیم تمام عالم هستی، فضایل و نعمتها پشت سرت می رود و هیچ چیز بالاتر از این نیست.
این اشارهای به سوره کوثر بود و یک دلیل عقلی هم جهت اثبات مقام بالای حضرت زهرا(س) ذکر شد و شبهات هم پاسخ داده شد اما مطلب دیگری که مطالب بسیار بالایی است و حتی شنیدنش نه فهمیدنش، خیلی مقام و لیاقت میخواهد این است که وقتی قرآن وصف حال انبیاء را میکند در اصل وصف حال پیامبر اسلام(ص) را میکند نه وصف حال پیامبران گذشته را و این یکی از رازهای قرآن است!
خداوند در داستان حضرت یوسف به پیامبر میفرماید یوسف که پرتوی از وجود تو بود برادرانش با او آنگونه رفتار کردند چون پیامبر (ص) داشت فکر میکرد که این افرادی که من را اذیت میکنند عموی من و کسانی هستند که دوستشان دارم و خیرِشان را میخواهم، سوره یوسف نازل می شود و می فرماید یوسف که یک پرتوی از وجود توست این اتفاقها برایش افتاد پس برای تو هم این اتفاقها میافتد، تو را هم اذیت میکنند، او را در چاه انداختند تو را در شعب ابیطالب میاندازند، میخواستند او را بکُشند تو را هم میخواهند بکُشند اما در انتها همانطور که یوسف گفت” لَا تسلیمَ عَلَیکُم” و آنها را بخشید، روزی هم میآید که تو میگویی “أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرحَمَه” روز فتح مکه همه منتظر بودند آنها را بکُشی و آن صحابه داد میزند “أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَلْحَمَهِ” امروز روز انتقام گرفتن است، نبی مکرّم میفرماید”أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرحَمَه“، پس با گفتن داستان یوسف دارد آینده خودِ پیامبر را برای او میگوید، دارد پنهان را برای او آشکار می کند. همه، داستان خود پیامبر است و میفرماید ای پیامبر انبیا پرتوی از وجود تو بودند. از جمله داستان مریم (س) داستان فاطمه (س) است. زن عِمران پسر میخواست ولی خداوند به او دختر داد و این دختر منشاء عیسای مسیح شد که مرده ها را زنده میکرد. دشمن به پیامبر می گوید پسر نداری ولی خداوند به او دختری داد که مسیحهایی را به عالم بشریت عرضه خواهد کرد یعنی در واقع مریم(س) پرتوی از وجود فاطمه(س) است. این یک راز بزرگ است و خیلی باید روی آن کار کرد. ان شاء الله این مطلب ذخیره عالم آخرت شود به این علت که در این عالم این حقایق را نمیتوان فهمید، در عالم برزخ خودِ اولیاء و خودِ ائمه این مطالب را تشریح میکنند و آنجا پردهها کنار میرود و این حقایق را میفهمند و من بیشتر از این توان ندارم وارد این مسائل بشوم.
۵ بهمن ۱۴۰۰
[۱] آیه ۴۵، سوره آل عمران
[۲] آیه ۲۵۳، سوره بقره
[۳] تحف العقول، صفحه ۴۵۶
[۴] آیه ۴۷، سوره بقره
[۵] آیه ۱۱۲، سوره آل عمران
[۶] آیه ۵۵، سوره آل عمران
[۷] آیه ۲۲، سوره آل عمران
[۸] آیه ۳۳، سوره احزاب
[۹] آیه ۲۶۹، سوره بقره
[۱۰] آیه ۴۲، سوره آل عمران
[۱۱] آیه۱، سوره کوثر