وحدت تاکتیک نیست
مصاحبه با استاد علوی
یکی از موضوعاتی که انقلاب اسلامی از بدو پیروزی خود همواره آن را دنبال کرده، موضوع وحدت جهان اسلام بوده است، اما گویا این موضوع مخالفان جدیای هم دارد، دلایل مخالفین چیست؟
مهمترین دلیلی که مخالفین این موضوع -که میتوان گفت جریان وهابیت و تکفیریها در رأس آن است- بیان میکنند این است که میگویند وحدت از نظر جمهوری اسلامی، یک شعار موقت است. میگویند نظام جمهوری اسلامی که دم از وحدت میزنند، یک فریب و دروغ است. مدعیاند که ما اهل تسنن را کافر و دشمن میدانیم و فقط در جهت تأمین منافع موقت خودمان، شعار وحدت را مطرح کردهایم. وقتی هم به قدرت برسیم، اهلسنت را یا کنار میزنیم یا اگر دستمان برسد، آنها را از بین میبریم. آنها روی ترویج این تفکر برنامهریزی فراوانی انجام دادهاند. تأسفآور است که جریان شیعهی لندننشین هم دقیقاً همین مسیر را دنبال میکنند. هر دوی اینها آبشخورشان یا بهصورت آگاهانه به غرب میرسد و یا ناآگاهانه در خدمت تأمین منافع غرب فعالیت میکنند.
حتی بسیاری از افراد و جریانهای دینی و سیاسی داخل کشور هم بهخوبی مفهوم وحدت را نفهمیدهاند. لذا میگویند موضوع «وحدت» درست نیست و در بهترین حالت باید بگوییم ما با اهلسنت فقط «اتحاد» داریم، ما فقط با آنها متحد میشویم برای مقابله با دشمن، ولی اینکه به وحدت برسیم، هرگز صحیح نیست.
در حالیکه ما معتقدیم علمای شیعه و خصوصاً امام خمینیرحمهاللهعلیه ومقام معظمرهبری،به وحدت بهعنوان یک حربه وتاکتیک مقطعی نگاه نمیکنند.
اما رهبر انقلاب هم بعضاً به موضوع دشمن مشترک بهعنوان عامل وحدت جهان اسلام اشاره میکنند.
بله، حضرت آقا به دشمن اشاره میکنند، اما نه بهعنوان تمام بحث، بلکه بهعنوان «حداقل» و پایینترین مرتبهی وحدت. ولی تأکید دارند که هم شیعیان و هم اهلسنت باید بدانند همهی این فتنهها، برای این است که اسلام را از بین ببرند. این هم خواست دشمن است که مسلمانان را درگیر خود کنند و تجربهی خیلی خوبی هم در این مسئله دارند. آنها در ایجاد اختلاف داخلی تخصص دارند و نتیجهاش هم این میشود که بیداری اسلامی را که یک خیزش و حرکت تاریخی با آن درجه از اهمیت بود را توانستند در برخی کشورها مانند مصر منحرف کنند. این کار دشمن مشترک است.
بنابراین وقتی رهبر انقلاب بحث وحدت را مطرح میکنند، عامل «دشمن مشترک» را صرفا بهعنوان حداقل عامل وحدت و کف خواستههای ما معرفی مینمایند. این را میشود در بیانات مختلف ایشان ملاحظه کرد. برای مثال به بیانات معظمله در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام درسال۱۳۸۵ توجه کنید.
آقا میفرمایند: «سم مهلک دنیای اسلام، تفرقه است. این تفرقه، ملتها را از هم جدا میکند، دلها را از هم جدا میکند… دل سنی را نسبت به شیعه، دل شیعه را نسبت به سنی، آنچنان چرکین میکنند که نتوانند با اینهمه مشترکات، کنار هم قرار بگیرند. این، کار دشمن است. چرا ما این حقیقت را نمیفهمیم؟ سالهای متمادی است (از زمان مرحوم آیتالله بروجردی رضواناللهتعالیعلیه وبعضی از بزرگانِ علمای اهلسنت در مصر) که این فکر پیدا شده که بیایید اختلافات راکنار بگذارید.
سنی، سنی بماند، شیعه،شیعه بماند. عقاید خودتان را داشته باشید، اما باهم، دستدردست هم بگذارید. قرآن از زبان پیامبر اکرم به مسیحیان آن زمان میگوید: تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا.»
بینید در اینجا رهبر انقلاب به آیهی ۶۴ سورهی مبارکهی آل عمران استناد میکنند. یعنی مبنای تفکر ایشان در موضوع وحدت، مبنای قرآنی است. این وحدت مدنظر حضرت آقا با توجه به این آیه چگونه حاصل میشود؟ اینگونه حاصل میشود که ما «نقاط مشترک» را بشناسیم و روی آنها متمرکز شویم.
پس صحیحتر این است که بهجای تمرکز روی دشمن مشترک، به اصل مشترکات فراوان شیعیان و اهلسنت اشاره شود.
بله، دقیقا. اگر تکیهی ما «صرفاً» روی دشمن مشترک باشد، وحدت یک تاکتیک و امر موقتی و زماندار میشود، اما اگر روی «نقاط مشترک» سرمایهگذاری کنیم، دیگر وحدت تبدیل به استراتژی میشود، زیرا مشترکات ما با آنها ابدی است. لذا بزرگ کردن اختلافات جزئی در مقابل اشتراکات فراوان، کار عاقلانهای نیست. اگر من و شما یک وحدت و یک نقطهی مشترک ابدی داشته باشیم، اختلافها را حل میکنیم.
وقتی اینگونه شد، وحدت دیگر وسیله و ابزار نیست، بلکه هدف و ایدهآل است. تبدیل تاکتیک به استراتژی و وسیله به هدف، بستگی به آن نقطهی مشترک دارد. اگر آن نقطهی مشترک، نقطهی مشترک موقتی مانند دشمن مشترک باشد، میشود تاکتیک، چون با از بین رفتن آن دشمن، عامل وحدت هم از بین میرود. اما اگر آن نقطهی مشترک امر پایدار و دائمی و مستقر و مستمری باشد، میشود هدف و استراتژی.
بهآیهی۶۴ سورهی آلعمران اشاره کردید، به غیر از آن، چه دلایل دیگری وجود دارد برای اینکه ما اثبات کنیم موضوع وحدت در بینش قرآنی، تاکتیک نیست، بلکه هدف و استراتژی دائمی و بهمعنای یکی شدن است؟
قرآن کریم در طی سه مرحله، این مسئله را به زیبایی تبیین نموده است. قرآن بهصورت تدریجی و در سیر نزول خودش، جامعه را از حد زیر صفر و جاهلیت تبدیل میکند به متمدنترینِ جوامع. کاری میکند مردمی که حتی نمیشد نام جامعه را بر آنها گذاشت، تبدیل به امت شوند. امت یعنی جامعهای که شعور، فکر، خرد و هدف متعالی مشترک دارد. هدف، هدف مادی نیست که بهخاطر منافع مادی و اقتصادی دور هم جمع شده باشند، بلکه برای هدف مشترک متعالی و داشتن امام و امت گرد هم آمدهاند؛ امامی که جامعه را بهطرف توحید رهنمود میکند. سیر تکاملی و تربیتی قرآن اینگونه است.
در مرحلهی نخست قرآن میفرماید: «وَأَطیعُوا اللَّهَ وَرَسولَهُ وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ریحُکم» (انفال: ۴۶). خداوند میفرماید اولاً بدانید که باید خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید. این بهمعنی تکیه بر مشترکات است. بعد میفرماید نزاع و کشمکش نکنید، چرا؟ چون سست میشوید و قدرت و شوکت شما از میان میرود. این اختلافها باعث میشود ابهت و قدرتتان از بین برود. این اولین قدم است، ولی در این مرحله نمیماند. این اعجاز و زیبایی قرآن است.
در مرحلهی دوم و بالاتر میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات: ۴۹). میفرماید نهتنها نزاع نکنید، بلکه بدانید شما بالاتر از این، باید مانند برادر با همدیگر باشید. مرحلهی سوم و نهایی، کار را بهجایی میرساند که میفرماید شما نهتنها نباید اختلاف کنید، نهتنها باید مانند برادر باشید، بلکه یک «نفس واحده» هستید و کلمه و واژههایی به کار میبرد که شما یکی هستید. مثلاً میفرماید: «فَإِذَا دَخَلْتُم بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکمْ» (نور: ۶۱). شما وقتی وارد خانهای میشوید، به خودتان سلام کنید؛ یعنی شما وقتی به اهالی آن خانه سلام میکنید، در حقیقت دارید به خودتان سلام میکنید. آنها با تو فرق نمیکنند، چون یک نفس هستید. یا در جای دیگری درخصوص مسئلهی «إفک» و تهمت به همسران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم درسورهینورمیفرمایدچرااینکارراکردید؟دیگراینکاررانکنید.
قرآن باعتابخطاب میکند. آیهی بعد این است: «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرًا» (نور: ۲۴). یعنی مؤمنین و مؤمنات در یک جامعهی اسلامی، یکی هستند. قرآن با لطافت بیان میکند که شما نفس واحده هستید. باید به خودتان ظن خوب داشته باشید. بعد زیبایی آیه این است که از حالت خطاب به حالت غائب درمیآید. میفرماید اگر شما اینطوری نیستید، به ایمان خودتان شک کنید و اگر در ایمان خودتان شک دارید، این را بدانید که مؤمنین و مؤمنات همچون نفس واحده، یکی هستند. البته روایات فراوانی هم در این رابطه داریم.
دلایل روایی و حدیثی ما بر وحدتی که حاکی از نفس واحده باشد، چیست؟
روایات زیادی داریم که نشان میدهد مسلمانان باهم مانند نفس واحدند. مثلا پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روایت بسیار زیبایی میفرمایند: مؤمنان در دوستی و روابطشان بایکدیگر همانند یک پیکر عمل میکنند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى.» خیلی بیان مهمی است. حضرت میفرمایند مانند یک پیکر واحدند که هرگاه اندامی از آن به درد آید، دیگر اندامها در بیخوابی و تب، با او همنالهاند. آن شعر معروف سعدی که «بنی آدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند» نیز دقیقاً از همین مضمون روایی گرفته شده است.
حدیثی که خواندم، دربارهی وحدت مسلمانان بود، اما مولای متقیان علی علیهالسلام از اینهم بالاتر میفرمایند. در عهدنامهی مالکاشتر میفرمایند که مردم بر دو دوسته هستند: «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی اَلدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی اَلْخَلْقِ»، یا برادر تو در دیناند یا همانند تو در آفرینش هستند؛ یعنی حتی غیرمسلمان هم یک نوع رابطهای با ما دارد که باید با آنها ارتباطهای انسانی داشته باشیم. در واقع ما با غیرمسلمانها هم مشترکات فراوانی داریم که باید در تنظیم روابط، بر آنها تکیه کنیم. اینکه گفتیم وحدت تاکتیک نیست و استراتژی و هدف متعالی ماست، برای همین است. ما نهتنها با خویشان و مسلمانان، نهتنها با همدین و هممذهب خودمان، بلکه با دیگران هم معتقدیم که باید رابطهی برادری داشته باشیم، زیرا ملاک ما افتراقها نیست، ملاک مشترکات است و انسانیت بزرگترین اشتراک ماست.
مقام معظم رهبری هم بارها روی همین معیار تأکید ویژه داشتهاند. اصلاً براساس همین بینش قرآنی است که ایشان به جوانان غربی هم نامه نوشتند و با آنها دربارهی «درد مشترک» صحبت کردند. ایشان در بیاناتشان تأکید دارند که اصل مشترک پایدار برای وحدت ما، مشترکات ابدی و همیشگی ماست. مشترکاتی مانند توحید که قرآن میفرماید: «یا اهل الکتاب تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا»؛ یعنی شما میگویید خدا را میپرستید، ما هم میگوییم خدا را میپرستیم. پس بیایید با همدیگر صحبت کنیم. البته این توحید لوازمی دارد. برای مثال، میفرماید: «لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»؛ یعنی لازمهی توحید این است که کسی دیگری را استعمار نکند. همه بندهی خدا هستیم. تمام مشکلات بین مذاهب و حتی بین ادیان و انسانها، با تکیه روی آن نقطهی مشترک، قابل حل است.
گویا دشمن بهتر از برخی خودیها به اهمیت این مشترکات پی برده است و لذا روی آنها متمرکزشده است.
بله، نقطهی مشترک ما، اصل دین اسلام و پیامبر اسلام و قرآن است و دشمن هم دقیقاً همین نقاط مشترک را هدف گرفته است. اگر به تبلیغات رسانهای غرب علیه اسلام توجه کنید، میبینید که هتکحرمت به پیامبر و قرآن، همواره در دستور کار آنان قرار داشته است. از طرف دیگر، تمام هموغم حضرت آقا در این سالها، در دیدار با نخبگان داخلی و سایر مذاهب و مکاتب، روی این مسئله متمرکز شده است که این نقاط کانونی مشترک ابدی و دائمی را به کشورهای اسلامی و به ملل اسلامی بشناسانید. اگر اسلام را بشناسند، دیگر این مسائل و اختلافها پیش نمیآید، چون اسلام دین رحمت و رأفت است. اگر به سیرهی نبوی و دستورات قرآنی عمل کنیم، بسیاری از این مشکلات حل خواهد شد. البته این نگرش رهبر انقلاب برخاسته از روش فقهی ایشان است که اصطلاحاً به آن «روش اجتهادی خردگرایانه» میگوییم. این روش البته پیشینهی تاریخی دارد و شاید بتوان گفت اولین شخص در این زمینه، شیخ مفید بوده و از آنموقع این موضوع همچنان ادامه پیدا کرده است.