۰۴/۰۲/۱۴۰۳
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللَّهالرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین سیما بقیهالله فی السموات و الارضین
اهم سرفصل موضوعات این جلسه؛
*مقدمه
* انواع عرفان
*حکم تکفیر به مسلمان
* کفر اعتقادی
* کفر عملی
* پاسخ به شبهه: هدایت از جانب خداوند است نه استاد!
مقدمه
یک شبههای که به وجود آوردند؛ شبهه جذبه الهی است.
یک سوالی نوشتهاند و از بنده خواستهاند که در مورد یکی از علما، به نام شیخ احمد انصاری صحبت کنم. صحبت درمورد ایشان بسیار است…
ما یک قسمتبندی انجام دادهایم که اگر شما به آن دقت کنید و روی آن فکر کنید و با دوستانی که در جلسات بودهاند صحبت کنید، مسئله حل میشود.
انواع عرفان
در این قسمتبندی؛ گفتهایم که عرفان به دو قسمت تقسیم میشود: عرفان حق و عرفان باطل. که هر کدام از اینها دو نوع هستند، در دو صنف هستند، عرفان ناب و عرفان صحیح، عرفان حق هستند. عرفان شیطانی و عرفان باطل هم که معلوم است کدام هستند. اگر این تقسیمبندی را یاد بگیرید و با استعداد متوجه شوید، دیگر درمورد اشخاص بهاشتباه نمیافتید. اگر بخواهیم درمورد افراد صحبت کنیم مثلاً درمورد ملاصدرا صحبت کنیم، درمورد محیالدین عربی صحبت کنیم و درمورد مثلاً شیخ احمد انصاری صحبت کنیم و… و اینکه عقاید آنها چه بودهاست! اولا که این یک بحث بسیار طولانی میشود و ثانیاً جای آن اینجا نیست. ما در کلاسهای تخصصی در کلاسهای فلسفه، در دوره سوم آنجا بحثهای تطبیقی داریم؛ یعنی فلسفهی ملاصدرا را با فلسفه بهعنوان مثال ابنسینا و فلسفه غرب با فیلسوفان دیگر مقایسه میکنیم و با کسان دیگری که مخالف ملاصدرا بودهاند، علمایی که با ملاصدرا مخالف بودهاند و حتی بعضی از آنها ملاصدرا را تکفیر کردند. خب ما آنجا عقاید مختلف را میگوییم؛ نظر ملاصدرا، نظر شیخ بهاء الدین، نظر فلاسفه غرب… و آنکه به نظرمان کاملتر میرسد و میتوانیم با آیات و روایات اثبات کنیم آن را انتخاب میکنیم و میگوییم بهنظر ما این است. درمورد عرفان هم همینطور است، در مرحله سوم که مرحله تخصصی عرفان است عرفان محیالدین عربی، عرفان امامخمینی و عرفای دیگر؛ عرفای مسیحی، عرفای یهودی، عرفای هند که بسیارعرفای قوی و کشف و شهودهای بسیار بزرگی داشتهاند عرفان هند بسیار عرفان قوی است، ما اینها را باهم مقایسه میکنیم نظر عرفاً را میگوییم و بعد می گوییم که کدامشان به آیات قرآن و روایات اهلبیت میشود اثباتش کرد. سعی ما این است که آن حقیقت و اصل مطلب را با استدلالهای عقلی و قرآنی و روایی آن را پیدا کنیم. و بازهم ادعا نمیکنیم و نمیگوییم که آنچه که ما فهمیدهایم درست است سعی میکنیم خودمان را به عرفان ناب و آن فلسفه ناب و آن دین ناب برسانیم، حالا چه مقدار موفق باشیم آن یک بحث دیگر است.
بنابراین ما وارد این مباحث نمیشویم خصوصاً در این جلسات، چون بعضی از افراد مبتدی هستند و اطلاعات آنها ناقص است و بیشتر مقلدانه فکر میکنند یعنی خودشان قدرت اینکه متوجه شوند که مثلا این حرف انصاری با این حرف ملا صدرا و با این حرف محیالدین عربی… کدام یک درست است! خب نمیتواند تشخیص دهد. چون این کار عالمانه است و شخص خیلی باید درسخوانده باشد که بتواند اینها را متوجه شود که کدام درست است کدام اشتباه است لذا ما این مباحث را اینجا مطرح نمیکنیم.
حکم تکفیر به مسلمان
تکفیر کردن و حکم کفر دادن به یک مسلمان از گناهان بسیار بزرگ است، از گناهان کبیره است. حتی بعضیها گفتهاند که اگر یک مؤمن را شخصی تکفیر کند یعنی بگوید که ملاصدرا کافر است یا هر شخص دیگر را، که اگر آن شخص درست میگوید که خب کافر است اما اگر غلط بگوید آنموقع خودش کافر میشود!
حالا بعضیها میگویند کافر نمیشود، ولی گناه بزرگی مرتکب شدهاست. گناه کبیره است، این نمیشود که یک شخصی که به خدا اعتقاد دارد، به اسلام اعتقاد دارد، به قرآن اعتقاد دارد بهخاطر اینکه یک مطلبی را نفهمیده است ما به او بگوییم کافر، مرتد! نه، مگر اینکه علما بتوانند به او ثابت کنند که تو اشتباه میکنی و او اصرار کند که حرفش با وجود اینکه مخالف قرآن است اصرار کند و روی حرف خود بماند که آنجا اگر یک عالمی تکفیر کند، میشود روی آن بحث کرد.
ولی حضرت امام خیلی از این مسئله رنج میبرد و میگفت که در طول تاریخ بسیار پیشآمده است که عالمی را تکفیر کردهاند درحالیکه درست نبوده است. بنابراین این موضوع بهسادگی نباید مورد قبول قرار بگیرد.
کفر گفتن دلیل بر کافر بودن نیست
مطلب دومی؛ که گاهی موقعها بعضیها کفر میگویند ولی کافر نمیشوند، آدم ممکن است یک حرفی را بزند و آن حرف کفر باشد ولی خود او متوجه نباشد که این حرفش نتیجهاش کفر است، این کافر نیست. درست است که حرف کفر آمیز زده است ولی کافر نیست، نمیشود به او گفت کافر و از اینها بسیار زیاد است. حتی بعضی از آنها عالم بودند یک حرف زدهاند که علمای دیگر آمدهاند گفتهاند که این حرف لازمهاش این است که مثلاً قیامتی در کار نیست و کسی که منکر قیامت شود درواقع منکر قرآن شدهاست، چون قرآن میگوید قیامت هست و کسی که منکر قرآن شده باشد کافر شدهاست. اینچنین به کسی میگوید که من به حجاب اعتقادی ندارم قرآن را قبول دارم، اسلام را قبول دارم، پیغمبر را قبول دارم، ولی حجاب رو قبول ندارم، خب این کافر نمیشود مگراینکه به او بگویید در قرآن آیهای با عنوان حجاب است و او بگوید اگر اینچنین است من قبول ندارم اینجا کافر میشود چون میگوید من قرآن را قبول ندارم! اما یک نفر یک جایی میگوید که من حجاب را قبول ندارم به او میگویند که در قرآن نوشته است، میگوید باشه من قبول دارم، قرآن هم قبول دارم، حجابی هم که در قرآن گفته من قبول دارم، ولی آن حجابی که قرآن میگوید این حجاب نیست، این کافر نمیشود. بنابراین باید به اینها توجه کنید، اگر هم گفته باشند که هرکس عمداً نمازش را ترک کند کافر شدهاست؛ یعنی آدمهای بی نماز کافر هستند! نه، بینماز هم کافر نمیشود.
در آن روایتی آمده: “مَن تَرک صَلاه مُتعَمدا فقد کَفرَ” هر کس نماز را عمداً ترک کند کافر شده، منظور کفر عملی است.
کفر اعتقادی
ما در قرآن دو نوع کفر داریم؛ یک کفر اعتقادی و یک کفر عملی. کفر اعتقادی آن است که اگر کسی کفر اعتقادی پیدا کند دیگر مسلمان نیست و قبرستان مسلمانها دفنش نمیکنند، ازدواج با مسلمان نمیتواند انجام دهد، نجس میشود.
کفر عملی
اما کفر عملی چیست؟ کفر عملی این است که قبول دارد اما عمل نمیکند، کاهلی میکند یا حوصله ندارد، یا میل به گناه دارد این میشود کفر عملی. کسی که کفر عملی انجام داده است؛ یعنی عملاً یک گناهی را مرتکب شدهاست و میداند گناه است ولی انجام میدهد، باز هم به این شخص نمیشود گفت کافر. وقتی میگوید من خدا و اسلام را قبول دارم ولی نماز نمیخواند این کافر نمیشود و نباید به این گفت کافر.
درمورد آیهی حج هم در قرآن آمده است؛ آنجا میگوید هر کس عمداً حج را ترک کند کافر میشود، منظور کفرعملی است. این بحثهایی است که باید توجه داشته باشید.
بنابراین درمورد افراد صحبت میشود، در مورد شیخ احمد انصاری صحبت میشود… بنده فقط همین را به شما میگویم که این بحث، بحث تخصصی است؛ یعنی خیلی باید بحث شود بعد وارد شویم و استدلال کنیم، بسیاری از تهمتهایی که بعضی از نویسندهها به ایشان زدهاند، بسیاری از بیسوادها کتابهای او را نخواندهاند و تهمت زدند اینها درست نیست. اما اینکه حالا چه مقدار باصطلاح روشش درست بودهاست! چون اینها هیچ کدام عرفان ناب نیستند، عرفان ناب فقط پیش امام زمان است. ما در تاریخ اسلام هیچ عارف، هیچ نحله، هیچ فرقه و مکتبی نداریم که بتواند بگوید که من هر چه میگویم این عرفان ناب ناب است! هیچکس نتوانسته بگوید و هر کس این را بگوید، در همین جا یک اشتباه کردهاست. ازجمله خود شیخ احمد انصاری، خود ایشان با تمام مقامی که دارد با تمام عبودیت و علمی که داشته است یک جاهایی گفته است من هر چه میگویم (حالا این رو اگر نگفته برداشتش این است) که من هر چه میگویم عین حرف امام زمان است! خب این ادعا ادعای صحیح نیست. یا خود محیالدین میگوید این کتابی که من نوشتهام را پیغمبر گفته است که من کتاب را به مردم بدهم! اینها درست نیست. ما اینها را قبول نداریم حالا دلایلش رو هم بعداً می گوییم، چون بعضی از این مطالب هم با هم اختلاف دارند بنده نمیخواهم الان وارد این بحث بشوم.
پاسخ به شبهه
هدایت از جانب خداوند است نه استاد!
خب در شبههای که وجود دارد یک اشکال گرفتهاند این است که میگویند؛ شما که میگویید انسان باید بهدنبال استاد و اولیای خدا بگردد و زیر نظر آنها خدمت کند! (اولا این را من به شما بگویم این مطالبی که در این جلسه گفته میشود ضبط کنید این جمله را ضبط کنید به هر کسی که میخواهید نشان دهید به هر عالم و هر استادی نشان دهید و اگر هر کس بیاید من حاضرم ثابت کنم که این حرفهایی که در این جلسات گفته میشود در بسیاری از جاها حتی در حوزههای علمیه گفته نمیشود، قدر این مطالب را بدانید. یعنی بنده رفتهام دیدهام حرفهای علما را شنیدهام، با آنهایی که ارتباط داشتهام در طول عمر، آنهایی هم که ارتباطی نداشتهام در این ایام اخیر الحمدالله در این سایتها بچهها برایم درمیآورند و میآورند من میبینم و میگویم این مطالبی که اینجا گفته میشود، بعضی از آن مطالب ازجمله اینکه امروز میخواهم بگویم در هیچ جایی اگر اغراق نکنیم، در کمتر جایی گفته میشود این مطالب را پیدا نمیکنید، قدر مطالب را بدانید، ارزش آن را بدانید).
میگویند چه کسی گفته است ما باید بهدنبال ولی خدا باشیم؟! خود خدا اگر بخواهد یک عده را هدایت میکند! بسیار افرادی بودهاند که استاد نداشتند به مقامات بالایی رسیدهاند، چه کسی گفته است که حتماً باید استاد داشته باشیم! چه کسی گفته است که حتماً باید زیر نظر اولیا باشیم! “جذبه من جذباتِ الحق” یک جذبه از جذبههای خدا “توازى عباده الثّقلین” یعنی یک جذبه بهاصطلاح عرفانی است اگر خدا یک جذبه کند، یک نظر بیندازد انسانها میروند و به خدا میرسند. چه کسی گفته است که باید برویم بهدنبال استاد و … هدایت دست خداوند است و خداوند بخواهد هدایت میکند و نخواهد هدایت نمیکند و اگر پیش هزار متولی خدا هم که باشیم؛ پیش امام حسین و پیامبر و امام زمان هم که باشیم هدایت نمیشویم، دیدید که خیلیها هدایت نشدهاند، خیلیها پشتسر پیامبر در مکه در مدینه نماز میخواندند در مسجدالحرام نماز میخواندند و در بهترین مسجدها پشتسر بزرگترین انسانها نماز میخواندند، ولی هدایت نشدهاند! چه کسی گفته است باید برویم بهدنبال اولیا و استاد! باید خدا هدایت کند، خدا که هدایت کند، همهچیز درست است. این افراد با این حرفها آن اصل را میخواهند خراب کنند، آن اصلی که ما میگوییم: “تنها راه رسیدن به سعادت ابدی، وصل شدن به سلسله اولیا است” خب الان به این اشکالی که گرفتهاند میخواهیم پاسخ میدهیم؛ بعد میگویند که یک گروهی هستند از اولیا که به اینها میگویند “اویسیه” فرقه اویسیه، فرقههای صوفیه چندین فرقه هستند صوفیه و عرفا فرقههای مختلفی هستند. یک فرقهای هستند که به آنها میگویند فرقه اویسیه، یکی از آقایانی که در صدا و سیما بهعنوان عارف شناخته میشود و همیشه هم جلسه دارد به او گفتند که استاد شما چه کسی است؟ گفت من جزء فرقه اویسیه هستم و استاد نمیخواهم فرقه اویسیه کسانی هستند که میگویند استاد نمیخواهیم، ما بدون استاد هدایت میشویم. استناد هم میکنند به اویس قرنی، که اویس قرنی هم پیامبر را ندیده بود ولی به او ایمان آورده بود و موفق هم نشد که پیامبر را ببیند و از دنیا رفت! ولی جزء صحابه و اولیای خدا شناخته شده است. از کسانی بود که در رکاب امیرالمؤمنین ایستاد و تا آخرین لحظه عمر خود جزء وفاداران و شیعیان خاص امیرالمؤمنین بود و آنقدر این شخص از نظر روحی بالا بود که وقتی پیامبر آمد مدینه و پیامبر مدینه نبود، بعد برگشت وقتی جستجو کرد گفتند پیامبر نیست چند ساعتی ماند و برگشت، گفتند چرا برمیگردی؟ گفت به مادر خود قول دادم که چند ساعتی بیشتر نیایم و چون قول دادم به مادر خود، برمیگردم. بعد که رفت، پیامبر وارد مدینه شدند فرمودند “اِنِّی لَاَجِدُ نَفَسَالرَّحمنِ مِن جانِبِ الیَمن. تذکره الاولیاء عطار” من نفَس الهی و نفَس خدای مهربان را از طرف یمن دارم احساس میکنم. گفتند درست میفرمایید، اینجا یک شخصی بود از یمن آمده بود، اویس قرنی آمده بود، پیامبر فرمود: این شخص بسیار بزرگی است و یک چنین شخصیت بسیار بزرگی بود، این شخص پیامبر را ندیده بود و ایمان آورده بود به او. اویسیها میگویند ما بدون اینکه استاد داشته باشیم میرویم به طرف خدا هدایت میشویم. اولین جواب این است که ما هیچوقت با استثناء نمیتوانیم قاعده و قانون را ابطال کنیم. خب هر قانونی هر کلی یک استثنایی دارد، نمیشود با یک قاعده استثنایی قانون را بههم زد، مثلاً قانون آفرینش این است که انسان با پنج عدد انگشت خلق بشود و همه هم دارند با این پنج عدد انگشت خلق میشوند، این میشود قانون الهی، حالا اگر یک نفر به دنیا آمد و شش عدد انگشت داشت یا مثلاً چهار عدد انگشت داشت شما نمیتوانید بگویید که دنیا حساب و کتاب ندارد، میتوانید بگویید؟! بگویید دنیا قانون ندارد و حساب و کتاب ندارد چه کسی گفته است؟ بیا ببین این با شش عدد انگشت به دنیا آمد، اینجا چه میگویند؟ میگویند استثناء، قاعده را به هم نمیزند، استثناء قانون را به هم نمیزند. گاهی موقعها هر چه قانونهایی که انسانها میریزند، مثلاً میگویند این خیابان یک طرفه هست قانون است، ولی گاهی موقعها خود او میآید میگوید آقا درست است یک طرفه است بیا برو، پلیس سوت میزند میگوید آقا بیا برو، میگوید آقای پلیس یک طرفه است! میگوید بیا برو، من دارم به تو میگویم. شما میگویی چه؟ فرمان پلیس بر تابلوی رانندگی ارجح است، درست است؟ این را میگویید استثناء است. پلیس میتواند یک قانون را استثنائاً بزند به هم، این قانونهای تشریحی خود ما است. قانونهای طبیعت هم همینطور است، قانون طبیعت این است که مثلاً فرض بفرمایید خدمت شما ماه اینطوری میچرخد، خورشید اینطوری میچرخد، موجودات اینطوری خلق میشوند، داستان زاد و ولد انسانها، خب یک نفر بدون پدر به دنیا آمده است به نام حضرت مسیح، پس قانون به هم خورد و اصلاً قانونی نیست! نه با یک عدد قانون به هم نمیخورد، قانون این است که پدر و مادری باشند از او فرزندی متولد بشود، قانون آفرینش است، قانون طبیعی است و استثناء نمیخورد. این قانون که خداوند فرموده است که هر کسی چیزی را نمیداند برود سراغ کسانی که میدانند « فَاسئَلُوا اَهلَالذِّکر»[۱] این آیه قرآن است که هفته قبل آیات آن را خواندیم. حضرت موسی با آن عظمت خود وقتی به حضرت خضر میرسد میگوید: « هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمَا عُلِّمتَ رُشداً» میگوید میشود من تبعیت کنم از تو، تا به من یک چیزی یاد بدهی؟ میگوید چون تو علم داری و من علم ندارم من باید بیایم از تو یاد بگیرم، این قانون عالم است که هر کسی میخواهد یاد بگیرد باید برود نزد معلم. حالا اگر یک نفر علم لدنی پیدا کرد استثنائاً قانون به هم نمیخورد، اگر یک نفر بود به نام محمدابنعبدالله(ص) که استاد او خدا بود و خدا او را هدایت کرد و او احتیاج به استاد نداشت، اما این دلیل نمیشود که حالا همه بخواهند حضرت محمد بشوند آقا ما میخواهیم برویم با خدا… نه آقا اینطوری نیست! تو با او فرق میکنی، قانون کلی این است هر کسی که چیزی ندارد برود پیش کسی که دارد از او بگیرد. البته توکل، توسل، دعا، راز و نیاز و اینکه ما بدانیم اینها وسیله هستند، اصل خدا است و این بله سر جای خود هست. اما این استثناها مثل اویس قرنی، مثل پیامبر اسلام یا مثل بعضی از پیامبران اینها، میگوید حضرت موسی اولوالعزم بود و پیامبر اولوالعزم بود، کلیمالله بود و با خداوند صحبت میکرد ولی با تمام آن مقامهای خود میرود نزد حضرت خضر و میگوید من میخواهم بیایم نزد تو شاگردی کنم یاد بگیرم، یعنی در عین حال اینطوری است. پس آن قانون را نمیشود با یک استثناء به هم زد این اول که کسی بگوید، در ثانی اصلاً جذبه حق همینطوری که نمیآید حتماً باید شخصی زمینهای داشته باشد، خود پیامبر هم اگر خداوند به او توجه کرد و خود او، او را هدایت کرد که پیامبر فرمود: “أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی”[۲] خداوند به من آموزش داد و خوب به من آموزش داد. در یک روایت دیگر است: اَدَّبَنِی رَبِّی، پروردگار من، من را ادب کرد. فَاَحسِن تَادِیبی، و ادب کردن من را به بهترین وجه انجام داد درست است؟، اما این بیجهت نبوده است یک زمینهای در خود او بوده است، یک زمینه خاصی در او بوده است. همان اویس قرنی هم که اگر خدا به او لطفی کرده بود یا بعضیها که بدون استاد به جایی رسیدند که تعداد آنها بسیار کم است، آنها را وقتی شما نگاه کنید اولاً یک زمینهای داشتند و بدون آن زمینه به این مقام نمیرسیدند در ثانی این زمینه را که داشتند اگر نگاه کنید در پشت عالم غیب فیض وقتی به اینها میرسیده است از طریق ولیّ اعظم میرسیده است یعنی هیچکس بدون ارتباط با ولیّاعظم خداوند به جایی نمیرسد، ممکن است خود او نفهمد ولی عنایت ولیّخدا است هر لطفی “وَبِیُمنِهِ رُزِقَالوَرَی وَ بِوجُودِهِ ثَبَتَتِالاَرض وَ السَّمَاء. دعای عدیله” یعنی اگر نوری اگر رحمتی به هر کسی میرسد توسط ولیّاعظم خدا است ولی خب منتهی نمیفهمند، خود ما نمیفهمیم. شما حالا، روزی شما اگر امام زمان نباشد به دست شما میرسد؟ نه، اول به دست ایشان میرسد بعد به ما میرسد منتهی ما نمیفهمیم. پس بنابراین در عالم باطن اینطوری است که آنها هم باز یک واسطه دارند و آن واسطه هست. ثالثاً این اگر شما آن صلاحیت را بخواهی پیدا کنی که خداوند به تو توجه کند یکی از شرایط آن صلاحیت این است که منیّیت خود را از بین ببری، آن مهمترین است واین منیّیت جز با عنایت اولیاءالله از بین نمیرود، جز با شاگردی کردن جز با تواضع در مقابل اولیاء خدا از بین نمیرود. شما بهترین راه از بین بردن منیّیت را بارها گفتیم چه است؟ این از آن مسائلی است که میگویم هیچ جا نمیتوانید پیدا کنید یا کمتر جایی میتوانید پیدا کنید، روش عرفان مقربین برای ایجاد صلاحیت در ذات شما این است که میگوید خدمت، خدمت عاشقانه، ذکر خیلی خوب است، تقوا خیلی خوب است، عنایتها همه خیلی خوب است ولی هیچکدام از آنها جز خدمت عاشقانه مثل خدمت عاشقانه نمیتواند شما را بالا ببرد، این خدمت عاشقانه است که باب رحمت الهی را باز میکند و دعای اولیاء خدا را شامل حال شما میکند و آن دعا اثر میگذارد در زندگی شما و حالا این را ما شاید جلسه آینده در مورد این که وصل شدن به انسان کامل، این را من برای شما جلسه آینده میگویم که انسان کامل یعنی چه؟ اصلاً داریم نداریم، اینها چیست؟ این کلماتی که گفتند اینها چیست؟ این عنایت اولیاء خدا
همت طلب از باده پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند [۳]
این همت طلبیدن از باده پیران سحرخیز یعنی اینکه دعایی بکنند در حق یک بندهای، در حق یک سالکی و او نجات پیدا کند، این دعای اولیاء خدا خیلی مؤثر است و آن جز با خدمت عاشقانه ایجاد نمیشود، بنابراین جذبهای هم بخواهد بیاید از خدا، کششی از طرف خدا بیاید آن هم باید شما صلاحیت خود را نشان بدهید. چهطوری میتوانی صلاحیت خود را نشان بدهی این است که بگویی خدایا من بهخاطر تو از ولیّ تو دارم اطاعت میکنم، زیر نظر ولیّ تو دارم خدمت میکنم، این منیّیت را بگذارید کنار. حالا اینکه کسی ولیّ خدا را بپذیرد یعنی حسادت و آن منیّیت خود را زیر پا گذاشته است و کسی که زیر نظر اولیاء خدا خدمت میکند منیّیت خود را زیر پا گذاشته است و این بالاترین مقام است و این زمینه است برای فیض. حضرت موسی به خداوند عرض کرد خدایا چرا در این همه بندههایی که داشتی فقط من را انتخاب کردی؟ چرا من را انتخاب کردی؟ برای این کار بزرگ با فرعون و آن قدرت او درافتادن؟ من که هزار مشکل دارم، من که تکلّم من مشکل دارد، من را انتخاب کردی؟
صدهزاران طفل سر ببریده گشت تا کلیمالله صاحب دیده گشت[۴]
این همه بچهها کشته شدند تا من را انتخاب کنی، چرا من را انتخاب کردی؟ خداوند به او فرمود که: ای موسی برو پستترین و بدترین مخلوقات من را پیدا کن بیا به من بگو که پستترین و بدترین مخلوقات من کیست؟ حضرت موسی فرصت خواست، رفت گردید، فکر کرد، هر موجودی را میدید میگفت شاید این از من نزد خدا عزیزتر باشد، رسید دید یک سگی افتاده آنجا دچار بیماری گری و مریض و عرض میشود خدمت شما، کثیف و اینها؛ مگسها دور او جمع شدند، یک طنابی انداخت گردن سگ که بیاورد او را، گفت که شاید این سگ از من مقام او نزد خدا بهتر باشد! رها کرد. آمد نزد خدا و گفت: من کسی را پیدا نکردم از من و از خود من پایینتر باشد؟ چه برسد به اینکه پستترین موجودات تو باشد. خداوند فرمود: موسی اگر یک قدم آن سگ را میآوردی جلو، از پیامبری افتاده بودی. یک قدم سگ را میآوردی و میکشیدی سگ را، از مقام پیامبری افتاده بودی. تو برای این نزد من عزیز هستی که از همه بندههای من فروتنتر هستی، از همه مخلوقات متواضعتر هستی، بهخاطر این از همه عزیزتر هستی. این منیّیت را انسان میخواهد خورد کند نزد خدا تا به یک جایی برسد از چه راهی میشود؟ هیچ راهی بهتر از خدمت نیست، خدمت عاشقانه که عرفان مقربین این راه را انتخاب کرده است. میگوید ذکر بگویم؟ میگوید ذکر بگو خیلی خوب است، توسل کنم؟ توسل به ائمه کنم، کربلا بروم، مکه بروم و… تقوا داشته باشم؟ همه عالی هستند ولی هیچکدام به اندازه خدمت مخلصانه اثر نمیگذارد. خدمت مخلصانه حد پایین آن این است که شما رساله میگیری و مرجع تقلید تو به تو میگوید به این پول تو خمس تعلق میگیرد، نمیگویی چرا؟ میگویی چشم. میروی خمس خود را میدهی میگویی چشم. با یک آقایی که مثلاً من میبینم زندگی او خیلی وضع او خوب نیست، آمده میگوید پنج میلیون تومان برای خمس، میگویم خدایا! مگر تو چقدر درآمد داری که اینقدر، من زندگی تو را میبینم زندگی تو خوب نیست چهطوری پنج میلیون تومان؟! میگوید بله من در معاملهای که انجام دادم مقداری سود بردم، خانه خود را فروختم پنج میلیون تومان آن مثلاً خمس است آمدم بدهم. چه کسی میآید اینطوری بدهد؟ خانهای فروخته و مقداری سود برده است میآید خمس آن را میدهد، درست است؟ حالا خانهای یا ماشینی فروخته بوده، گفت یک معاملهای کردم اینقدر سود بردم و آمدم اینقدر خمس که پنج تومان بود پس بیستوپنج تومان سود برده بود و پنج تومان میشود خمس آن، یک آدم اینطوری است. خیلیها نمیآیند این کار را انجام دهند! این معلوم است مقلّد است این معلوم است منیّیت ندارد این حداقلِ آن است، اینطوری است که انسان میشود مطیع و منیّیت و خودخواهی خود را گذاشته است کنار، اطاعت و چون تو گفتی چشم، این در خدمت این آثار ظاهر میشود خداوند انشاءالله به همه ما توفیق بدهد. بنابراین جذبه و اینکه خدا خود هدایت میکند؟ بله، خدا هدایت میکند خیلیها را هم بدون استاد خدا هدایت کرده است ولی اینها اولاً نادر هستند، اگر بخواهید دقت کنید یک نفر بیشتر نیست آن هم نبی مکرم است که حقیقت محمّدیه(ص) مستقیماً از خدا فیض میگیرد، بقیه عالم همه حتی پیامبران بزرگ به واسطه او فیض گرفتند پس آن کسی که بدون واسطه فیض گرفته است یک نفر بیشتر نیست، نباید بگوییم کم است باید بگوییم اصلاً نیست و یک نفر است، بقیه همه واسطه فیض دارند این اولاً، درثانی این واسطه فیض بردن صلاحیت میخواهد و تو باید صلاحیت داشته باشی خب این صلاحیت را چگونه میخواهی بهدست آوری؟ جز از راه تبعیت از اولیاءالله پس باز هم برمیگردیم به حرف، آن اول هم این بود که استثناء قاعده را از بین نمیبرد. خدایا به حق محمّدوآلمحمّد به همه ما توفیق ولی شناسی بده که مشمول آن حرف حافظ نشویم که
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویا ولیشناسان رفتند از این ولایت [5]
تا بقیه شبهات را انشاءالله جلسه بعد جواب میدهیم با صلوات بر محمّد وآل محمّد.
[۱] . سوره نحل، آیه۴۳
[۲] . بحارالانوار ج۶۷، ص۳۷۲
[۳] . ( حافظ)
[۴] . (عطار)
[۵] . ( حافظ)