معماری
خانه / سخنرانی ها / متن سخنرانی / بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما…

بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما…

۲      12      1401

اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم

بِسْمِ اللَّه‏‌الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد واله الطاهرین سیما بقیه‌الله فی السموات و الارضین

*نعمت‌ها، امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی.

* بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما و شکوفا شدن استعدادهای الهی ما است.

* ما ادعای عشق خداوند را داریم…

* شکوفا شدن استعدادهای ذاتی و الهی ما، با امتحان و ابتلاء است.

* وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ

* ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش و امتحان الهی است.

* لزوم وصل شدن به اولیاء خدا برای عاقبت به خیری و پرهیز از دوست و همنشین بد.

* بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء الله باشیم…

نعمت‌ها، امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی

جلسه قبل بحثمان بر سر فلسفه بلاها و مصیبت‌ها و مشکلاتی بود که در زندگی برای انسان پیش می‌آید و با چند ضرب‌المثل داستان‌گونه مسئله را توضیح دادیم. حال ممکن است شخصی یا خود شما بتوانید آن داستان‌ها را تکمیل کنید و با مثال‌های بهتری مطلب را برسانید. همچنین بحث در مورد نعمت‌ها و امور لذت‌بخش و امور مثبت در زندگی انسان نیز باقی مانده است که این بحث را هم به بحث جلسه قبل ملحق می کنیم.

بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما و شکوفا شدن استعدادهای الهی ماست

همان‌طور که در جلسه قبل عرض شد، بلاها در مسیر زندگی، برای ساخته شدن ما هستند. این عالم دنیا برای این است که ما با تولدمان در این دنیا و سپس رشد و طی کردن مراحل مختلف عالم آفرینش، آن استعدادهایی که خداوند در ذات ما قرار داده است را شکوفا کنیم. استعدادهای الهی ما، آن صفات الهی است که خداوند در ذات ما یعنی در فؤاد ما  قرارداده است که باید این استعدادها شکوفا شوند.

 برای شکوفا شدن استعدادها باید چه کاری انجام داد؟! باید امتحان گرفت! باید مسابقه گذاشت! باید سختی کشید! باید تلاش کرد! باید کوشش کرد! باید در دنیا و در مسیر رشد موانع باشد، مشکلات باشد تا این استعدادها شکوفا شوند، درست همانند مسابقات ورزشی. در مسابقات ورزشی چگونه است؟ مانع‌هایی در مسیر برای شما می‌گذارند و می‌گویند اگر شما این موانع را پشت سر گذاشتید، بالاتر می‌روید و این پشت سرگذاشتن موانع تا رسیدن به مقام های بالاتر وجود دارد. دنیا نیز به‌همین شکل است. دنیا مسابقه است و این دنیا محلی است که ما برای مسابقه آمده‌ایم، برای این‌که کوشش کنیم، تلاش کنیم و با مشکلات و موانع برخورد کنیم، تا آن استعدادهای الهی ما شکوفا شود.

ما ادعای عشق خداوند را داریم…

بنا به اقتضای ذات؛ ما ادعای عشق خداوند را داریم، بنا به اقتضای ذات ما؛ یعنی لذت چیزی جز وصل شدن روحمان به خداوند نیست، این لذت حقیقی است. لذت‌هایی که ما در دنیا می‌بریم، نمونه‌های کوچک و مصداق‌های کوچکی هستند از آن لذت حقیقی. لذت حقیقی و لذت ابدی برای انسان این است که روح ما به خداوند وصل شود. آن‌جا لذت ابدی است. چون ما ادعای عشق خداوند را کرده‌ایم، حالا باید امتحان شویم. قانون عالم آفرینش، همین است. هر کسی ادعا کند، امتحان می‌شود و اگر ادعا نکنیم، امتحان نمی‌شویم. همه افرادی که می‌گویند خدا من را دوست دارد، یا من مؤمن هستم و یا صفات خوبی را به خودشان نسبت می‌دهند، یادشان باشد که این ادعا کردن‌ها، کار خوبی نیست. چون عالم آفرینش به صورتی تنظیم شده‌است که به‌محض این‌که شما ادعایی بکنید، عالم آفرینش شما را امتحان می‌کند و شرایطی را برای شما قرار می‌دهد که شما را امتحان کند. اگر ادعا کنید من حاضرم به‌خاطر خدا، جان بدهم! یک‌دفعه می‌بینیم جنگی پیش آمد، رفتید و باید جان بدهید، جانباز می‌شوید و یا جان می‌دهید، یا می‌گویید “بابی‌انت و امی یا اباعبدالله… “من حاضرم زن و فرزندم را یا خانواده و اهل بیتم را، شوهرم را، فرزندانم را، همه را حاضرم در راه تو بدهم! این یک ادعا است که اگر ادعا کنید، باید امتحان پس بدهید. نباید ادعا کنید و این در معرض امتحان قرارگرفتن، قانون عالم آفرینش است.

به همین علت ما در چله حسینی(چله اربعین) در عرفان مقربین می‌گوییم حتماً وقتی زیارت عاشورا می‌خوانید، بلافاصله پس از آن، دعای علقمه را نیز بخوانید. چون دعای علقمه اثر آن ادعاهایی که آن‌جا می‌کنید و برای مثال می‌گویید من می‌خواهم در رکاب امام زمان باشم و انتقام خون امام حسین(ع) را بگیرم… إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکمْ… باید بلافاصله از خداوند بخواهید که خدایا این ادعاهایی که من کردم، به‌خاطر عشق من بود، من را امتحان نکن و من را در امتحان روسیاه قرارمده.

ما در این عالم آمده‌ایم، به‌خاطر این‌که ذات‌مان در عوالم قبل ادعا کرده‌است و ادعایش هم ادعای تکوینی بوده‌است نه ادعای زبانی که بگوید من یادم نمی‌آید…. آمدیم در این دنیا، این‌جا باید آن استعدادهایی که خداوند در ذات ما قرارداده است شکوفا شود.

شکوفا شدن استعدادهای ذاتی و الهی ما، با امتحان و ابتلاء است

شکوفا شدن این استعدادهای ذاتی ما، با امتحان است با ابتلاء است. ابتلاء یعنی مبتلا شدن به بلا، منتها بلا همیشه بد نیست، همیشه مصیبت نیست. گاهی مواقع‌ بلا خوب است، گاهی مواقع‌ بلا و امتحان، با خوبی‌ها است. بعضی افراد را خداوند با بیماری امتحان و مبتلا می‌کند. این در روایات است که هر بیماری که برای مؤمن پیش می‌آید، باعث کفاره خطاها و گناهانش می‌شود و باعث اعتلای درجه‌اش می‌شود. این امتحان، برای مؤمن پاک شدن است و برای انبیاء اعتلای درجه و برای اولیاء کرامت است و به‌همین شکل بالا می‌رود. بنابراین یک مؤمن هیچ‌وقت نباید از بیماری ناراحت شود. هیچ‌وقت نباید از مریضی ناراحت شود. مؤمن باید در این بیماری‌ها و مریضی‌ها چه جسمی و چه روحی، شاکر خداوند باشد چون این بیماری‌ها، او را پاک می‌کند. مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی، دو سال آخر عمرشان به بیماری خیلی سختی مبتلا شده بودند. نقل شده بود افرادی که  به عیادت ایشان می‌رفتند او را دل‌داری می‌دادند، ولی ایشان می‌خندید و می‌گفت دلداری ندهید، من دارم پاک می‌شوم، من از این بیماری خوشحالم چون این بیماری، من را پاک می‌کند. زمانی که بچه بودیم، نوجوان و یا جوان بودیم، ممکن است خطایی کرده باشیم که با این بیماری، آن‌ها پاک می‌شود و بعد که پاک‌شد، موجب اعتلاء درجه ما شود. مؤمن این‌چنین به دنیا و عالم نگاه می‌کند، به بیماری‌ها و مصیبت‌ها این‌چنین نگاه می‌کند. همیشه هم ابتلا و مبتلا شدن به درد نیست و گاهی مواقع‌ با نعمت است؛ «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ»[۱] گاهی مواقع‌ ابتلاء با نعمت است و گاهی مواقع‌ هم با مشکلات مادی و مشکلات دنیایی است؛ «فَقَدَرَ عَلَیْه رِزْقَهُ»[۲]  انسان گاهی با مشکلات و گاهی با نعمت‌ها، امتحان می‌شود. ابتلاء‌ با مصیبت‌ها و درد و بلاها گفته شد، حالا ابتلا با نعمت‌ها چیست؟! آن بلاهایی که در آن نعمت است هم یک امتحان و یک ابتلاء است. مثلا فردی یک همسر خوب پیدا می‌کند، یا به یک خانه خوب دست می یابد، یا یک موقعیت اجتماعی خوب پیدا می‌کند، یا هرچیزی که مردم آن را به‌عنوان نعمت می‌دانند، این‌ها هم امتحان است و «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ» خدا به او نعمت می‌دهد می‌گوید اینجا این‌ نعمت ها، چگونه است؟ اولاً بدانید که بلاها و مصیبت‌ها، نتیجه اعمال خود ما است؛ اما نعمت‌ها و رفاهیات فقط نتیجه اعمال ما نیست و بسیاری مواقع تفضّل الهی است. در مواقعی شما یک کار خوبی انجام داده‌اید که خداوند در همین دنیا به شما پاداش می‌دهد (مثل همان مثال چهارراه ولیعصر) حالا این پاداش و نعمتی که خداوند به شما داده است را می‌توانید به چند حالت، خرج کنید. یک روش اینکه با خود بگویید حالا ما این نعمت را گرفتیم و به بقیه‌اش کاری نداریم! با همین دلمان را خوش می‌کنیم و می‌سازیم… (و دیگر در مسیر خیابان ولیعصر حرکت نمی‌کنیم) و در همین‌جا می‌ایستیم و هرچقدر بتوانیم، می‌خواهیم خوش بگذرانیم.

در این حالت، این نعمت باعث می‌شود که ما عقب بمانیم. این نعمت، یک امتحان است که آیا ما به‌همین اکتفا می‌کنیم؟! یا این نعمت را می‌توانیم برای رسیدن به نعمتی بالاتر خرج کنیم؟ یعنی با پول شما می‌توانید وسیله‌ای بگیرید و زودتر خود را به چهارراه بعدی برسانید! یعنی می‌توانید از این نعمت، در رسیدن به فیض بالاتر استفاده کنید و از طرفی هم می‌توانید از این نعمت استفاده کنید و دیگر هیچ حرکتی نکنید!! می‌توانیم با نعمت‌هایی که خداوند به ما می‌دهد، تنها خود را در دنیا با آن مشغول کنیم و از آخرت غافل شویم! و هم می‌توانیم آن را برای رسیدن به آخرت استفاده کنیم «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»[۳] راه درست این است که از این نعمتی که خدا به تو داده است، درست استفاده کنی، در راه خدا و در راه آخرت انفاق کنی، برای آخرت خودت خرج کنی ، خدماتی بدهی، خیریه بدهی، صدقه بدهی، قرض‌الحسنه بدهی و با این ثروت این کارها را انجام دهید و در واقع با این کار، ثروت بالاتری برای خود تهیه می‌کنید «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ»[۴] یعنی در این دنیا نعمت‌های دنیا را وسیله‌ای برای کسب آخرت قرار بدهی، البته “وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا” نه اینکه همه را انفاق کنید، بلکه برای دنیای خودت هم یک نصیبی قرار بده و بگذار بماند تا محتاج خلق نشوی! برای خودت هم داشته باش، ولی بیشتر توجه داشته باش که این نعمتی که خدا به تو داده  است، حال چه نعمت پول است، نعمت سلامتی است، نعمت مقام است، نعمت موقعیت اجتماعی است، هر نعمتی که هست، این نعمت را ببین و فکر کن با این نعمت چه کار می‌توانی بکنی برای رسیدن به یک نعمت بالاتر؟

در واقع بخشی از این نعمت‌های ما، نتیجه‌ اعمال خوبی است که ما انجام داده‌ایم و خداوند در عوض به ما پاداشی داده است، حالا این نعمت را می‌توانیم وسیله‌ای قرار دهیم برای دست یابی به نعمتی بالاتر!

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ

اما گاهی مواقع‌ این‌طور نیست، گاهی مواقع‌ خداوند نعمت‌ها را به افراد گناه‌کار می‌دهد، در تعبیر آمده است که می‌گوید خداوند به افراد گناه‌کار نعمت می‌دهد تا این افراد بیشتر گناه کنند! البته خداوند به این‌صورت این کار را نمی‌کند. خداوند به شما نعمت می‌دهد تا شما برای آخرت خودتان دیگر پاداشی قرار ندهید!  زیرا یکی از قوانین عالم که مؤمنین هم به این قوانین اعتقاد دارند، این است؛ در عالم خدا و در عالم عدالت الهی هیچ کس نمی‌تواند حق کسی را حتی یک ریال بخورد، البته در عالمِ کل نه فقط در این دنیا، در عالم کل که دنیا را هم شامل می‌شود. این عالم بر اساس عدل است، عدالت یعنی هیچ کس نمی‌تواند یک ریال از حق کسی را بخورد، اگر بخورد، خداوند بعدا پس می‌گیرد و پس می‌دهد و هر چه دیرتر پس بگیرد با سود آن را پس می‌گیرد. برای مثال، اگر من یک ریال از پول شما بخورم، خداوند اگر من را دوست داشته باشد فردا یک ریال را از من پس می‌گیرد و به شما می‌دهد، اما اگر فردا نگیرد و پس فردا بگیرد، دو ریال می‌گیرد و به شما پس می‌دهد، اگر یک هفته دیگر بشود، مثلا ده ریال می‌گیرد، به همین‌صورت سود آن می‌رود بالا و اگر در آخرت پس بگیرد با توجه به سودهای گذشته پول، خیلی بیشتر پس می‌گیرد! لذا کسانی که مال کسی را می‌خورند از خدا باید بخواهند توفیق بدهد که همین الان جبران کنند، چون اگر تسویه حساب بماند برای آخرت، بسیاری از نعمت‌های او گرفته می‌شود و در عوض بدهی به آن شخص طلبکار داده می‌شود، لذا اگر کسی مال یک مومن را خورد، مومن ناراحت نمی‌شود و می گوید او مال من را خورده، ولی حتماً به من بر می‌گردد، چگونه؟ با اضعاف، مُضاعفه، با سود بسیار زیاد! حالا یا در این دنیا یا در آخرت به ما بر می‌گرداند. گاهی مواقع هم به ‌صورت دیگری است؛ برای مثال بقالی جنس خود را گران می‌دهد و از مکانیک پول اضافه‌ای می‌گیرد، خیال می‌کند سر او را کلاه گذاشت! بعد مریض می‌شود و پول را می‌برد به دکتر می‌دهد، بعد دکتر با ماشین تصادف می‌کند و پولی که از بقال گرفته است را می‌آورد و برمی‌گرداند به همان مکانیک می‌دهد. مکانیک یک سود خوبی به دست می‌آورد و نمی‌داند که این همان پولی است که بقال از او خورده بود! پول او دور زده است و به این صورت دوباره به دست او برگشته است! قانون عالم هستی این‌طوری است «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ»[۵] خداوندِ خالق عالم هستی پیوسته به ما می‌گوید که دنیا مانند دو کفه ترازو است، یک ذره کفه ای بیاید پایین، کفه ی دیگر می‌رود بالا، ولی بعد دوباره بر می‌گردد، چون همه چیز باید سرِ جای خودش برگردد و عدالت در عالم حفظ بشود. «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»[۶] یکی از معانی دین، عدالت است یعنی صاحب روز عدالت، روزی که همه چیز سر جای خود برمی‌گردد.

 هیچ کس نمی‌تواند مال کسی را بخورد، اگر کسی مال مؤمن را خورد، مؤمن ناراحت نمی‌شود چون می‌داند مال او برمی‌گردد. کسی بگوید آقا مال من را بردند، دزدیدند، بدبخت شدم!!! نه…. بدبخت نشدی… اگر بدانی خدایی هست و این را به تو برمی‌گرداند و به خوبی و با محاسبه سود آن برمی‌گرداند، هیچ نباید غصه بخوری! استاد عزیز ما می‌فرمودند:” کاش آن‌هایی که می‌روند دزدی می‌کنند، بیایند از مال ما دزدی کنند و از دیگران دزدی نکنند” گفتیم چرا؟! گفت اگر از مال ما دزدی کنند، ما آن‌ها را حلال می‌کنیم و دیگردچار عذاب نمی‌شوند، ولی اگر از دیگران دزدی کنند، آن‌ها حلال نمی‌کنند و بعد باید جزا بدهند! گاهی مومن این گونه می‌شود و آرزو می‌کند که دزدها اگر می‌خواهند دزدی کنند بیایند از مال او دزدی کنند!!! این چه مقامی است؟ بعضی از دزدها اعتقاد دارند و می‌گویند که اگر می‌خواهی دزدی کنی از ظالم‌ها دزدی کن که به اصطلاح حق دیگران را خورده اند و مشکلی ندارد، ولی از مومن دزدی نکن چون اگر از مؤمن دزدی کنی، چون مال مومن حلال است، بعد برای تو مصیبت می‌شود… آن‌ها این اعتقاد را دارند ولی این مؤمنِ بزرگ و استاد عزیزما این‌طوری می‌گوید: می‌گوید کاش دزد بیاید از من دزدی کند چون اگر از من دزدی کند، من رضایت می‌دهم.

ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش و امتحان الهی است

بنابراین ثروت‌ها و نعمت‌های دنیا هم در واقع یک نوع آزمایش است، ما فقط باید از این نعمت ها بتوانیم خوب استفاده کنیم. استفاده خوب این است که ما نعمت ها را وسیله‌ایی برای رسیدن به آخرت قرار دهیم، در غیر این‌صورت هر چه در این دنیا بیشتر از نعمت ها استفاده کنیم، از نعمت‌های آخرت ما کم خواهد شد. این داستان خیلی جالبی است که خدمت امیرالمومنین علی(ع) حلوای شیرینی آوردند ولی ایشان نخوردند، عرض کردند یا علی، آیا حلوا حرام است؟ اشکال دارد؟ کراهت دارد؟ گفت نه، گفتند پس چرا نمی‌خورید؟ فرمودند: این نعمتی است که خداوند روزی من کرده است، اگر من در این دنیا استفاده کنم در آخرت محروم می‌شوم اما اگر استفاده نکنم این روزی من برای آخرت ذخیره می‌شود.

یک مثال می‌زنم ببینید چقدر فرق می‌کند؛ شما مثلاً کارگر زباله جمع‌کنی هستید و در خارج شهر زباله‌ها را  تفکیک می‌کنید و محیط اطراف شما بوی گند زباله می‌دهد و آن‌جا ایستادن و کار کردن خیلی سخت است…. حالا همان‌جا به یک نفر نوشابه‌ای بدهند می‌گویند می‌خواهی آن نوشابه را آن‌جا و در همان محیط بدبو و آلوده زباله‌ها بخوری؟ یا این‌که به او بگویند آقا صبر کن کارتان که تمام شد، می‌روید قشنگ یک دوش می‌گیرید و لباس تمیز می‌پوشید و می‌آیید کنار یک چشمه و یک جای خوش آب‌وهوا و حالا همان نوشابه را آن‌جا بخور، کدام بیشتر می‌چسبد؟ داخل بوی گند و زباله نوشابه بخوری بیشتر به تو می‌چسبد، یا همان نوشابه را در جای مطبوع و خوش آب و هوا بخوری؟ همین حلوایی که این‌جا به امیرالمؤمنین می‌دهند و نمی‌خورد، در بهشت به او می‌دهند، حلوا همان حلوا است ولی در واقع آن حلوا دیگر نیست، لذت آن خیلی بالاتر است، لذت‌های بهشتی می‌گویند “عِدَّتاً مُدَّتاً شِدَّتاً” این‌ها این معنا را دارد، عِدَّتاً مُدَّتاً شِدَّتاً معنی دارد یعنی وقتی شما در بهشت یک مزه لذت‌بخشی را می‌خورید، ده دقیقه بعد مزه آن از زیر دندان شما نمی‌رود و این لذت برای مدت‌ها می‌ماند، شدید هم هست و هم با کمیت بیشتر و هم با کیفیت بیشتر می‌ماند.

 برای همین در قرآن می فرماید: وقتی کافران را وارد جهنم می‌کنند آنها می‌گویند ما در دنیا کار خوب هم کردیم و همیشه که کار بد نکردیم… می‌فرماید «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا»[۷] می‌فرماید: که شما طیبات و آن پاداش‌ها و کارهای خوبی که در دنیا کردید را می‌توانستید نگه دارید و در آخرت استفاده کنید، ولی متاسفانه همه را فقط در دنیا استفاده کردید و نتیجه ی خوبی‌های خودتان را در دنیا از بین بردید و برای آخرت ذخیره نکردید! مومن از خدا می‌خواهد پاداش اعمال خوب خود را، در آن طرف به او بدهد چون آن طرف هم خیلی کیفیت آن و هم کمیت آن بالاتر است.

 هر کسی یک روزی‌ معینی دارد. این‌ها قواعد ایمانی است و مومن به این قواعد معتقد است. البته استدلال‌های عقلانی خوبی هم در پس این قواعد هست، ولی اهل دنیا این قواعد و استدلال‌ها را نمی‌فهمند. اهل دنیا آن‌چنان مشغول به دنیا شده اند و در حیوانیت خودشان فرو رفته اند که این مفاهیم و معانی را درک نمی‌کنند، یعنی متاسفانه آن مَشعَر و آن حسی که باید این مفاهیم و معانی را درک کنند، در آنها از بین رفته است، ولی مؤمنین این‌ها را درک می‌کنند.

 نبی مکرم اسلام(ص) فرمود: “یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ قَدْ نَفَثَ فِی رُوعِی رُوحُ اَلْقُدُسِ أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَوْفِیَ رِزْقَهَا وَ إِنْ أَبْطَأَ عَلَیْهَا فَاتَّقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ”[۸] می‌فرمایند: “روح‌القدس در جان و عقل من، الهام کرد که هیچ‌کس از دنیا نمی‌رود مگر این‌که روزی‌ایی که برای او نوشته شده را تمام کند”، یعنی مثلاً اگر برای شما گفتند شما در دنیا باید هزار کیلو نان بخوری، شما اگر نهصد کیلو بخوری یا نهصد و نود و نه کیلو نان بخوری و فقط یک کیلو مانده باشد، نخواهی مرد تا آن یک کیلو را هم قبل ازمرگت بخوری! حالا این هزار کیلو را اگر در عرض ده سال بخوری، ده ساله می‌میری، اگر در سال‌های طولانی‌تر بخوری، تا سال‌های طولانی زنده می‌مانی…. یعنی هر کسی روزی‌ایی دارد، می‌گوید روح‌القدس به من الهام کرد که هیچ نفسی نمی‌میرد مگر این‌که روزی خود را تمام و کامل کند. بعد می‌فرماید: “وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ” زیاد دنبال آن نروید، زیاد دنبال این نباشید که وضع مادی شما خوب بشود، چون وقتی به دنبال جمع مال می‌روید، در واقع به دنبال چه می‌روید؟! در واقع به دنبال مرگ می‌روید، چون هر زمان که روزی شما تمام شود، عمر شما هم تمام می‌شود! می فرماید: “وَ أَجْمِلُوا فِی اَلطَّلَبِ” و دنبال روزی‌ایی باشید که خدا برای شما مقدر کرده است. اگر روزی‌ایی که خدا برای شما مقدر نکرده را بروید و بگیرید، وضع شما خراب می‌شود. آن بخشی از روزی افرادی که دزدی می‌کنند، رشوه می‌گیرند، اختلاس می‌کنند و از هر راهی می‌خواهند پولدار بشوند، در واقع خیال می‌کند که مثلاً وجوهات خود را ندهند، خمس خود را ندهند، وضع آنها خوب می‌شود… این افراد اشتباه می‌کنند، آن روزی‌ایی که خدا برای تو حلال کرده از راه حرام به دست نیاور که بدهکار می‌شوی و جیره‌ی خود و کوپن خود را تمام کنی، کوپن خود را از راه حلال بدست بیاور… قرار است هزار کیلو نان بخوری، می‌توانی این را از راه دزدی به دست بیاوری، می‌توانی از راه حلال به دست بیاوری، از راه حلال بدست بیاور. آمد آمد نیامد نیامد! این‌ها نشانه ایمانی است که زندگی‌ها را تمیز می‌کند، زندگی‌های ما را مرتب می‌کند و اگر مؤمنین در این دنیا نبودند که به این مفاهیم و معانی معتقد باشند، این دنیا جهنم بود! اگه می‌بینی دنیا خوب است به خاطر همین اعتقادات مؤمنین است. به خاطر همین اعتقادات مؤمنین است که بالاخره سنگ روی سنگ بند می‌شود و الّا سنگ روی سنگ بند نمی‌شد!

معنای این‌که «لَولا الحُجه لسَاخَت الاَرض بِأَهلها»[۹] اگر حجت الهی نبود، دنیا نابود می‌شد؛ یک معنای آن همین است، یعنی اگر خوبان نبودند دنیا نمی‌ماند، دنیا مانده است به خاطر این‌که چند نفر عدالت را رعایت می‌کنند. چند نفر حلال و حرام را رعایت می‌کنند. چند نفر قانون را رعایت می‌کنند. اگر همه می‌خواستند بی‌دین باشند، اصلاً دنیا از بین می‌رفت و نابود می‌شد.

بنابراین نعمت‌ها، رفاهیات، کامیابی‌ها و کامروایی‌ها هم نوعی امتحان است. در واقع مؤمن با‌ بلا‌ها به گونه‌ای صحیح و با شکر خدا برخورد می‌کند و با نعمت‌ها نیز به گونه ای دیگر برخورد می‌کند که هم زندگی دنیایی خود را تامین می‌کند هم برای زندگی اخروی خود ذخیره می کند.

 تا پایان سال ظاهراً دو جلسه دیگر در خدمت شما هستیم و این‌ دو جلسه به ولادت نورانی آن نیّر بزرگ عالم آفرینش‌ امام زمان(عج) ختم می‌شود. ما می‌خواستیم وارد مباحث خصوصیات و صفات عالم ربانی بشویم، شاید هم بتوانیم دو جلسه آتی ان‌شاءالله کلیات آن را بگوییم. اما خصوصاً کسانی که در چله‌ رجبیّه و چلّه‌ عهد هستند، توجه داشته‌ باشند‌ همان‌طورکه عرض کردیم بزرگ‌ترین ماموریت ما، بزرگ‌‌ترین وظیفه انسان در عالم آفرینش چیست؟ عبادت است… این عبادت در چه چیزی شناخته می‌شود؟ در وصل شدن به اولیاء خدا…

لزوم وصل شدن به اولیاء خدا برای عاقبت به خیری و پرهیز از دوست و همنشین بد

 اگر شما زندگی تاریخ بشریت را نگاه کنید در تاریخ بشریت چیزهای‌ عجیب‌ و غریبی می‌بینید،‌ مثلا می‌بینید یک ‌نفر نود سال‌ خوب زندگی کرده، نود سال عابد بوده، خادم بوده، تارکِ دنیا بوده، انفاق‌ها داشته، صدقات داشته، ولی در آخر عمر، خراب شده است! این عاقبت‌بخیری که می‌گویند یک شعار نیست….

از‌ سوی دیگر، انسان افرادی را می‌بیند که یک عمرگناه‌کار بودند، ولی عاقبت‌ آن‌ها خوب شده است. تا آن‌جایی ‌که من در زندگی افرادی که عاقبت‌بخیر شدند و افرادی که عاقبت‌ به‌ شر شدند، تفحص کردم، هر چقدر بخواهید چیز‌های‌ عجیب زیاد‌ هستند… شما بلعم باعورا را شنیده اید. در تاریخ اسلام هم افراد بسیاری دیدم که پای رکاب پیامبر جنگیدند و از چیزهای بزرگ گذشتند، از مال خود گذشتند، از جان خود ‌گذشتند ولی عاقبت به خیر نشدند….

برای مثال سرگذشت یک نفرشان را برای شما بگویم؛ یک شخصی بود به‌نام صُهیب‌بن‌سَنان. شنیده اید که پیامبر مثلاً بِلال‌ حبشی داشت، سلمان‌فارسی داشت، صُهیب رومی داشت، ازملت‌های مختلف بودند، این صُهیب، همین است که اهل روم بود. می‌گویند اهل‌ روم بود و عرب نبود، مسلمان شده بود.

آن اولِ ‌کار دعوت پیامبر به اسلام، مشرکین مسلمانان را شکنجه می‌کردند. مثلاً بلال حبشی را بسیار شکنجه‌ کردند، مسلمانان را شکنجه‌های سخت می‌کردند و بسیاری از مسلمان‌ها زیر شکنجه به شهادت می رسیدند! وقتی مشرکین می‌خواستند صُهیب‌بن‌سَنان را شکنجه بدهند تا از اسلام دست بردارد، به آنها گفت: من که پیرمرد کهنسالی هستم، حال اگر کافر بشوم به شما سودی ندارد، مسلمان هم باشم برای مسلمان‌ها سودی ندارد، ولی مال زیادی دارم، بیایید اموال من را بردارید و درعوض من را شکنجه نکنید… مشرکین قبول کردند و اموال او را  گرفتند و او را از خانه‌اش بیرون کردند و تنها با لباسی بر تن، خدمت رسول الله(ص) رسید و به پیامبر گفت که اموال خود را دادم تا من را شکنجه نکنند و دیگرکاری با من نداشتند. بعد پیامبر(ص) فرمود چقدر به آن‌ها دادی؟ گفت هفتاد هزار دینار، تمام ثروت خود را که هفتاد هزار دینار بود، دادم. در آن زمان، هفتاد هزار دینار خیلی ثروت زیادی بوده است. پیامبر(ص) او را تشویق ‌کرد و فرمودند خداوند به تو اجر بدهد. به پیامبر گفت یا رسول‌الله اگر من همه دنیا را هم داشتم به خاطر دیدن یک لحظه ‌روی شما، همه دنیا را می‌دادم، هفتاد هزار دینار که چیزی نیست. یک چنین فردی را در نظر بگیرید که چقدر هم در جنگ‌ها فداکاری کرد، ولی در آخر عمر رفت خود جذب گروه ابوبکر شد و عاقبت آخر عمر با بُغض امیرالمؤمنین(ع) از دنیا رفت! حال این فرد تنها یکی از موارد عاقبت به شری است… من موارد زیادی از این قبیل افراد را در تاریخ دیده‌ام. دوستان بد، صُهیب را جذب کردند، افراد سقیفه او را جذب کردند، منافقین او را جذب کردند و نهایتاً علی‌رغم آن همه سوابق خود در راه پیامبر، آخر عمر با بغض امیرالمؤمنین از دنیا رفت و امام صادق(ع) او را لعن می‌کند…

اگر داستان‌های عجیب زندگی صهیب را برای شما بگویم که این شخص چقدر ایمان داشت، چقدر فداکار بود، چقدر در خدمت پیامبر بود، چقدر عمر خود را فدای پیغمبر می‌کرد تعجب می کنید… ولی آخر کار او ختم به شر شد، چرا؟ دوست بد….

امروزه بسیاری از جوان‌ها در خانواده‌های ‌شما یا نوجوانان و جوانان محله‌‌‌های ‌شما، می‌بینید بچه های ‌خوبی هستند، جوان‌های خوبی‌ هستند، ولی گمراه شدند و در این اغتشاشات علیه نظام وارد و جذب می شوند. عامل‌ اصلی گمراهی این‌ها، دوستان بد‌‌ هستند. من سراغ دارم بچه‌هایی که در خانواده‌های متدین بزرگ شدند نماز‌خوان ‌بودند، محجبه بودند،‌ اهل بسیج ‌بودند ولی الان فاسد شدند، ضدانقلاب شدند، ‌به‌ دین بد می‌گویند…. چرا؟ چون این فضای مجازی محیط این‌ها را عوض کرده است، یعنی از محیط خوب بیرون رفتند و تنها راه و درمان آن هم همین است که به محیط خوب برگردند، یعنی شما اگر می‌خواهید یک نفر خوب بشود باید او را به محیط خودتان بکشانید. اگر به محیط خوب نیایند، فاسد می‌شوند. اکثر افرادی که در طول تاریخ عاقبت به شرّ شدند به خاطر دوست بد بود و امان از دوست بد….

تا توانی می‌گریز از یارِ بد            یارِ بد، بدتر بود از مارِ بد

مارِ بد، تنها ‌تو را بر جان زند         یارِ بد، بر جان و بر ایمان زند[۱۰]

مواظب خود و فرزندان خود باشید. چرا ما اصرار داریم دوستان در گروه با هم باشید؟ اگر مسافرت می‌روید با هم بروید، اگر تعاونی تشکیل می‌دهید، با هم تشکیل بدهید، کوه می‌خواهید بروید، با هم بروید… ‌به‌خاطر این‌که از محیط مؤمنین و سالکین راه خدا دور نشوید…. “وَیَومَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیهِ” روزی که شخص ستمکار (از روی حسرت و پشیمانی) دست خود را گاز می‌گیرد می‌گوید “یَالَیتَنی لَم اَتَّخِذ فُلَاناً خَلیلًا” کاش با فلانی دوست نمی‌شدم «لَقَد اَضَلَّنی عَنِ السَّبیل»[۱۱] او من را گمراه کرد…  آن‌چنان افراد را گمراه می‌کنند که خودِ افراد هم نمی‌فهمند و تنها راه آن هم همین است که از دوستان بد دوری کنیم.

بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء الله باشیم…

با توجه به مباحث مطرح شده، بزرگ‌ترین وظیفه ما و بزرگ‌ترین عبادت‌ ما این است که دنبال اولیاء باشیم، بگردیم و اولیاء خدا را پیدا کنیم. به همین علت در یکی از برنامه‌های شما در دفترچه‌های رشد‌ِ شما، ‌گفتند بروید با اهل‌ علم با اهل علمای ربانی تماس بگیرید و اولیای الهی را پیدا کنید. ما و شما وظیفه داریم علمای ربانی را بگردیم و پیدا کنیم. علمای ربانی کم نیستند ولی ناشناخته هستند و اولیاء خدا هستند. آن کسی که دنبال اولیاء خدا است، یک خصوصیتی در روح او پیدا می‌شود که اگر قبل از ظهور، امام زمان (عج) را ببیند، بلافاصله می‌شناسد. بسیار ممکن است ما از کنار امام زمان عبور کنیم، امام زمان را ببینیم ولی او را نشناسیم. برای همین می‌گویند وقتی که امام زمان (عج) ظهور می‌کند، همه می‌گویند من ایشان را قبلا چندبار دیده بودم… چهره‌ او چه‌قدر آشنا است، چرا نشناختیم؟ چون ما ولی‌شناس نیستیم…. ما به شما تکلیف دادیم، بروید بگردید چهار نفر، عالم ربانی پیدا کنید، اولیاء خدا را پیدا کنید. بروید، بگردید و اولیاء خدا را پیدا کنید، اولیاء خدا در جامعه هستند. اگر بروید و بگردید، در روح شما یک خاصیتی پیدا می‌شود، یک استعدادی پیدا می‌شود به نام ولی شناسی.

 ولی شناس یعنی چه؟ یعنی تا ببینید، می‌فهمید. این استعدادها این‌طوری شکوفا می‌شود.

 استعداد‌ها چگونه شکوفا می‌شود؟ فردی می‌گفت من اصلاً هیچ بوی غذایی را درست نمی‌فهمیدم و نمی‌توانستم تشخیص بدهم این بوی چه غذایی است، وقتی در یک کشور خارج به دنبال شغلی بودم، به ما یک شغلی پیشنهاد کردند که غذاها را بو کنیم، من هم هیچ شغلی پیدا نکرده بودم و مجبور شدم مداوم این کار را انجام دادم، بعد از مدتی بینیِ من به کوچک‌ترین بو حساس شده بود!! این می‌شود همان شکوفا شدن استعداد. یا مثلا در مورد متخصصین کارهای هنری، فرض بفرمایید، شما دو خط شعر را می‌بینید و نمی‌توانید تشخیص بدهید که کدام خط بهتر است، ولی آن متخصص چون دقت کرده و حس شناسایی خود را شکوفا کرده است، بلافاصله وقتی یک نگاه کند، می‌گوید این خط بهتر است! به این نمره پانزده می‌دهم به آن نمره بیست می‌دهم.  تو می‌گویی‌ پنج نمره اختلاف؟! این دو خط‌که فرق نمی‌کند….

حال اگر شما به دنبال ولی‌شناسی بروید، بروید و اولیاء الهی را پیدا کنید، علمای ربانی را بگردید و پیدا کنید، این کار شما ۲ فایده اساسی برای شما دارد. اول اینکه در خدمت اولیاء الهی و در صحبت و همراهی با آن‌ها، از این مسئله‌ خطرناک عاقبت به شری نجات پیدا ‌می‌کنید که خیلی مسئله‌ مهمی است… زیرا هر کاری بکنید اگر از اولیاء خدا دور باشید، در آخر ممکن است عاقبت ‌بخیر نباشید…دوم اینکه آن استعداد ولی‌شناسی در شما شکوفا می‌شود. وقتی استعداد ولی‌شناسی در شما شکوفا شد، چه بسا در همین دنیا و قبل از مرگ خود بتوانید امام زمان‌(عج) یا نه، آن رجال‌الغیب، آن ‌نواب‌ ایشان، نائبان ‌ایشان، کسانی که با حلقه‌ ایشان ارتباط دارند، آن‌ها را ببینید و از آن‌ها فیض بگیرید… با شایعه و فلانی و تبلیغات رادیو تلویزیون و تحقیقات دهان به دهان عوام که فلانی جزو اولیاءالله است و این‌ها، این‌طوری نمی‌شود شناخت. باید خودِ تو بروی، بگردی، با آن‌ها صحبت کنی و بحث کنی، مباحثه کنی و دنبال آن باشی. به همین علت است که آن عالم بزرگ گفته بود: “اگر کسی پنجاه سال عمر خود را دنبال پیدا کردن استاد بگذراند، ضرر نکرده است. چرا ضرر نکرده است؟ می‌گوید حتی اگر پیدا هم نکرد، ضرر نکرده است، چون حس ولی شناسی او رشد کرده و یکی از علت‌های آن، این است.

 بنابراین ان‌شاء‌الله در این ایام که چلّه‌ عهد است، روی این مسئله بیشتر توجه داشته باشید و از خداوند متعال می‌خواهیم که به همه ما توفیق بدهد که ما در دنیا و در آخرت با اولیاء خدا محشور بشویم. خداوندا به‌ حق اولیاء خودت، این دعای ما را به شرف اجابت برسان با‌‌ صلوات برمحمّد وآل‌ محمّد(ص).


[۱] سوره فجر آیه ۱۵

[۲] سوره فجر آیه۱۶

[۳] سوره قصص آیه ۷۷

[۴] سوره قصص،آیه ۷۷

[۵] سوره الرحمن،آیه ۷

[۶] سوره فاتحه،آیه ۴

[۷] سوره احقاف،آیه۲۰

[۸] کافی،ج۵،ص۸۰

[۹] غیبت نعمانی،بخش روایات درباره لزوم حجه در زمین ص ۱۵۵

[۱۰] (مولانا)

[۱۱].سوره فرقان، آیه ۲۷ و ۲۸

درباره ی n.majd

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *